بعد از نان، آموزش و پرورش نخستین نیاز مردم است
شنبه 16 ارديبهشت 1396 ساعت 11:33 | بازدید : 183 | نویسنده : شورای نویسندگان | ( نظرات )

 

دکتر سعید نقوی

 آموزش و پرورش پایه و بنیاد هرگونه اصلاح در جامعه است. به واقع توسعه یک کشور و هر گونه نهادینه کردن قانون پذیری، فساد گریزی، اخلاق مداری و رعایت حقوق شهروندی در جامعه، از انسان شروع می شود و بدون تربیت انسانِ اخلاقی و توسعه گرا نمی توان جامعه ای اخلاقی و پیشرفته را انتظار داشت. اصلاح ساختارها، روش ها، فرآیندها، هر گونه تغییر یا تحولی در سازمان ها و مدیران قبل از متحول کردن نظام آموزش و پرورش، و تکریم واقعی معلم ره به جایی نخواهد برد. به نظر می رسد به معنای اتم کلمه، توسعه فرهنگی زیربنای توسعه سیاسی و توسعه اقتصادی می باشد و لازمه توسعه فرهنگی، استقرار یک سیستم هوشمند و مترقی در نظام آموزش و پرورش است. نظام آموزش و پرورش یک کشور می تواند سازننده فرهنگی متعالی و مترقی باشد که ضمن احترام به سنت ها و مواریث فرهنگی گذشته، نواندیش و نوگرا بوده و با هر گونه جمود، ایستایی، رخوت و عقب گردی مقابله کرده، با نگرش انتقادی و تحلیلی، سایه شوم استحمار و استثمار، و دگم و کژی و کج اندیشی و تقلید کورکورانه را به کناری زده و چراغ فروزان عقلانیت و حکمت و خلاقیت را بر سر راه توسعه و پیشرفت یک کشور و یک ملت منور سازد.

 

8o3k_دکتر_سعید_نقوی_مراغه1.png

نظام آموزش و پرورش می تواند تک تک انسان های جامعه را آنچنان خلاق، نقاد، پژوهشگر و تحلیل گر پرورش دهد که در برابر دیوارها، بلندی ها و درهای بسته، زانو نزده و کمر خم نکرده و با اعتقاد به فرهنگِ یا راهی پیدا خواهم کرد یا راهی خواهم ساخت کشور و جامعه را از بزنگاه  های تاریخی و پرتگاه های اجتماعی  نجات دهند، و در مقابل می تواند چنان آدمی را مقلد و متعصب و مضطرب و متذلل بار آورد که هرگونه نوآوری و افق های جدید را از او بگیرد. لازمه دمیدن هوای تازه به بوستان فرهنگ، تكامل معرفت و شناخت مردم يك جامعه است و وظيفه آموزش و پرورش در اين زمينه محوری و اساسی است، زيرا آموزش و پرورش بايد بتواند افراد متمايز از يكديگر را، بر سر سفره تعلیم و تربیت بنشاند و آنها را از علم و اخلاق بهره مند سازد و طرق ارتباط را به آنها بیاموزد تا از راه تعامل فرهنگى، دگرگونى مثبت در زندگی اجتماعی یک کشور حاصل گردد.

  

t6bp_دکتر_سعید_نقوی_مراغه_2.png

 در دهه چهارم انقلاب که کشور با مشکلات و معضلات متعدد اقتصادی و اجتماعی دست به گریبان است، به نظر می رسد راه حل اساسی، ریشه ای و همیشگی برون رفت از این مشکلات و ساخت یک جامعه اخلاقی و توسعه یافته، ایجاد تحول در نظام آموزش و پرورش کشور است. قانون نمی تواند متکفل اخلاق در جامعه باشد و در واقع ساخت جامعه اخلاقی نه از دستان بسته قانون، که از عهده نظام دانا و هوشمندآموزش و پرورش برمی آید. در بحث توسعه نیز باید گفت بدون انسان مترقی و توسعه یافته، نمی توان به جامعه ای توسعه یافته نائل آمد و انسان مترقی نیز در یک نظام آموزش و پرورش توانمند و قدرتمند ساخته می شود.

در این راستا اولین و مهمترین اقدامی که باید انجام شود تغییر نگاه دولتمردان و سیاست گذاران به نظام آموزش و پرورش است. تا زمانی که آموزش و پرورش، هم سطح و همتراز سایر برنامه ها و طرح های اقتصادی و سیاسی و … بوده و از اهمیت دست چندمی برخوردار باشد و هرگونه اصلاح و نوسازی در حوزه های فرهنگی، سیاسی، اقتصادی بدون نگاه به آموزش و پرورش و خارج از مدار آن باشد، تغییر محسوسی اتفاق نمی افتد. هرگونه هزینه کرد درست و هدفمند برای آموزش و پرورش، نوعی سرمایه گذاری سودزا و بلند مدت تلقی می شود چراکه بعدها ملاحظه خواهیم کرد میزان ارتکاب جرم و جنایت، قانون گریزی و لاابالی گری، فقر و فساد و فحشا در جامعه کاهش پیدا کرده از هزینه های اضافی حاکمیت و دولت کاسته شده، و همچنین سطح مشارکت مردم در مسائل اجتماعی و توسعه ملی، و همچنین برخورداری مردم از زندگی سالم و درست نیز افزایش یافته است.

 

u0u0_دکتر_سعید_نقوی_مراغه_3.png

 دومین اقدام بعد از تغییر نگاه دولتمردان به آموزش و پرورش، افزایش سهم آن از تولید ناخالص داخلی و درآمدهای ملی است. در کشورهای پیشرفته یا کشورهایی که عزم جدی به توسعه دارند، سهم آموزش و پرورش از تولید ناخالص داخلی بیشتر از 5 درصد و حتی در بعضی از آنها تا 12 درصد هم است اما متاسفانه در کشور ما این رقم همواره زیر 5 درصد بوده و حتی در مواقعی از رشد منفی هم برخوردار شده است. مضافا درآمد فرهنگیان کشور نیز در مقایسه با بیشتر کشورها پایین و غیرقابل قبول بوده، بطوریکه در کشورهای اروپایی، درآمد سالیانه یک معلم بطور میانگین در حدود 60 هزار دلار است در حالیکه در ایران کمتر از یک ششم آن می باشد. آیا تربیت نسلی با هویت مستقل، عزتمند، دینی و دارای شاخص های ممتاز و جریان ساز که مورد تاکید مقام معظم رهبری است با این شرایط و با این درجه اهمیت، قابل حصول است؟

آیا در کشوری که برای تربیت نسل آینده آن، کمترین هزینه انجام می شود، می توان انتظار شکوفایی و پیشرفت داشت؟ آیا کاری مهمتر و خطیرتر از امر تعلیم و تربیت، و آموزاندن و پرورش دادن وجود دارد؟ اگر بیشترین دستمزد برای معلمان که تربیت کننده انسان های این جامعه هستند تعلق نگیرد، پس برای چه کسانی باید تعلق بگیرد؟ چه شغلی مهمتر از معلمی و چه رسالتی سنگین تر از تعلیم و تربیت است که توجه جدی و درجه اول دولتمردان ما را از آموزش و پرورش منحرف و به خودش جلب می نماید؟ حقیقت این است که شعار منزلت معلم سر دادن و  از آن طرف، معیشت و دریافتی آنان ماها تیتر یک روزنامه ها، و نقل محافل و  مجالس شدن، و در مقابل پاداش های بعضا میلیونی کارکنان برخی ادارات و سازمان ها در اعیاد و مناسبت های گوناگون با هم نمی خواند!

 

rlhk_دکتر_سعید_نقوی_مراغه_4.png

 سومین اقدام، کنار رفتن سایه سنگین سیاست از سر علم و فرهنگ، و حاکم شدن خود دانشمندان و عالمان بر امورات و تصمیمات ساحت تعلیم و تربیت است. از نظر علمی، مشارکت کارکنان در مدیریت سازمان و نیز شایسته سالاری در انتصابات تبدیل به یک اصل شده است، در حالیکه در آموزش و پرورش که منبع و مصدر علم و دانش است شاهدیم بیشتر از اینکه تصمیمات با مشارکت خود معلمان و با ابتناء بر یافته های علمی انجام گیرد، با دخالت سیاست توام بوده، و در انتصابات و تصمیمات بی آنکه خود معلمان و فرهنگیان تاثیری داشته باشند، از بیرون و بعضا با بازی های سیاسی اعمال نظر می شود. در حالیکه شیوه درست این است که با شورایی شدن ادارات آموزش و پرورش در شهرستان ها و استان ها، و متعاقب آن در وزارتخانه، معلمان به دور از آلودگی ها و آمیختگی ها به بازی ها و صف بندی های سیاسی و جناحی، خود متولی سیاست گذاری ها، برنامه ریزی ها و انتصابات بوده و دست غیر را از ساحت تعلیم و تربیت دور نگه دارند. معلمان و خادمان تعلیم و تربیت از مسئولین و دولتمردان به حق انتظار دارند در تصمیم گیری های مهم و کلان آموزش و پرورش و نیز کشور سهیم و تاثیرگذار بوده و از آنان استفاده حداقلی نشود، اما شاهدیم که مسئولین و مدیران در راهپیمایی ها و تظاهرات ملی و انقلابی، از معلمان انتظار دارند که دانش آموزان را بسیج کرده و به صحنه آورند، اما در مسائل مهم دیگر، به آنان وقعی ننهاده، توجهی ننموده و خود به تنهایی و فارغ از مشورت های داهیانه آنان تصمیم می گیرند.

 

نتیجه گیری

آموزش و پرورش رکن اساسی توسعه، و پایه و بنیاد هرگونه اصلاح در جامعه است، و لذا در مارتون بزرگ توسعه و پیشرفت کشورها، ممالکی موفق خواهند بود که آموزش و پرورش را، پایه و اساس سیاست گذاری ها و برنامه ریزی های خود قرار دهند. نیروی انسانی، منبع اصلی ثروت ملتهاست و لذا کشوری که قادر نباشد دانش و مهارت افراد جامعه را توسعه دهد و از آن در شقوق مختلف توسعه فرهنگی، اقتصادی و سیاسی به نحو مؤثری بهره برداری نماید، گوی سبقت را به رقبا خواهد باخت. و در این میان باید شان و منزلت معلمان و معماران اندیشه و شخصیت انسان ها، توسط مسئولین و دست اندرکاران به درستی فهمیده شده، و منیع و رفیع مستدام نگه داشته شود.

در پایان، روز معلم را به تمامی اساتید میهنم تبریک عرض نموده و از خداوند منان برای همه دلسوزان و زحمت کشان عرصه تعلیم و تربیت، آرزوی مزید عزت و دوام حکمت دارم.

 

در ازل حکم تو آن بود که سر حلقه حکمت باشی

 تا ابد شغل تو آن است که معمار محبت باشی


موضوعات مرتبط: مقالات , ,

|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0


طلاق، بیکاری و اعتیاد تهدید جدی جوانان و خانواده ها
یک شنبه 10 ارديبهشت 1396 ساعت 11:32 | بازدید : 257 | نویسنده : شورای نویسندگان | ( نظرات )

 

دکتر سعید نقوی

مطابق آمارهای رسمی سال 1395 حدود 166 هزار مورد طلاق در کل کشور اتفاق افتاده، و حدود 629 مورد طلاق نیز در شهرستان مراغه به ثبت رسیده است که نسبت به مدت مشابه سال94 حدود 6 درصد افزایش نشان می دهد. این شهرستان از نظر تعداد طلاق رتبه دوم استان و از نظر نسبت تعداد طلاق به ازدواج رتبه چهارم را در استان دارد. در شهرستان عجبشیر به دلیل نبود دفتر ثبت طلاق، آماری در دست نیست و لذا امکان مطالعه آسیب هایی همانند طلاق در این شهرستان وجود ندارد.

تبریز، مراغه و میانه به لحاظ تعداد معتادین و میزان مصرف مواد مخدر، آلوده ترین شهرستان های آذربایجانشرقی در سال های اخیر بوده اند.

از نظر بیکاری نیز مطابق آخرین آمار اعلام شده توسط اداره کل تعاون، کار و رفاه اجتماعی در سال 1393 شهرستان مراغه با 7696 نفر بیکار و با نرخ بیکاری9.43 درصد در رتبه ششم استان قرار دارد.

بررسی ها و مطالعات علمی نشان می دهد که معضلات و مشکلات اجتماعی زیادی همانند اعتیاد، بیکاری، خشونت، بی اعتمادی اجتماعی، فقر، فساد، تبعیض، بی عدالتی، کم رنگ شدن ارزش های دینی، افزایش میزان جرایم، سیاست های بد اقتصادی، ترافیک، مسائل کلان و منطقه ای آموزش و پرورش، عدم رعایت کامل حقوق شهروندی و نابرابری در اجرای قانون، جامعه ایران را با آسیب های جدی تهدید می کند و در این میان، بیکاری از همه مهمتر و اساسی تر است چرا که پیامدهایی دیگر همانند فقر و ناهنجاری های روانی، طلاق، خرابکاری و بزهکاری، روسپیگری ، مهاجرت ، قاچاق مواد مخدر و … در بردارد. در واقع پژوهش های دانشگاهی نشان می دهد که بیکاری و فقر ناشی از آن، تاثیر قابل توجهی در وقوع طلاق زوجین و از هم گسیختگی نهاد خانواده ، بی سامانی فرزندان و حتی تغییر سرنوشت آنها و همچنین بروز اعتیاد و سایر آسیب های اجتماعی دارد.

بخشی از آسیب های اجتماعی همانند طلاق و اعتیاد از طریق رفع بیکاری و ایجاد اشتغال قابل درمان است. مطابق اصل بیست و هشتم قانون اساسی: هر کسی حق دارد شغلی را که بدان مایل است و مخالف اسلام و مصالح عمومی و حقوق دیگران نیست برگزیند. طبق این اصل دولت موظف است با رعایت نیاز جامعه به مشاغل گوناگون، برای همة افراد امکان اشتغال به کار و شرایط مساوی را برای احراز مشاغل ایجاد نماید.

حل معضل بیکاری با نطق و سخن و شعار، حل نمی شود بلکه باید اقتصاد سنتی کشور از حالت تک محصولی و اتکاء محض به درآمدهای نه چندان قابل توجه نفتی خارج شده، به سمت یک اقتصاد مدرن درآمدزا و ارزآور حرکت کند. در بودجه سال 96 کشور حدود 1.5 میلیارد دلار اعتبار برای ایجاد اشتغال در نظر گرفته شده که این رقم در بهترین حالت معادل ایجاد 150 هزار شغل جدید است و در مقایسه با 3 میلیون نفر یا به روایتی 8 میلیون نفر بیکار در کشور بسیار ناچیز و اندک است و لذا ایجاد بسترهای لازم برای مشارکت سرمایه گذار بخش خصوصی و سرمایه گذار خارجی الزامی است. ایجاد امنیت برای سرمایه گذاران، حمایت های لازم و همه جانبه مسئولین دولتی و محلی از آنها و تسهیل فرآیندهای اداری و بوروکراسی نقش بسیار مهمی در ترغیب سرمایه گذاران بخش خصوصی به فعالیت اقتصادی دارد در غیر اینصورت، سرمایه گذار ترجیح می دهد در منطقه ای اقدام به سرمایه گذاری کند که مورد حمایت ویژه دولت مردان قرار گرفته و برگشت سرمایه او قطعی باشد. همچنین سرمایه گذاری خارجی، علاوه بر تامین مالی بنگاه ها و عوامل تولید ، می تواند منجر به انتقال تکنولوژی پيشرفته از شرکت های سرمایه گذار بین المللی به كشور ميزبان شده و به تدريج موجب افزایش قابليت های تکنولوژيکی کارخانه ها و صنایع كشور سرمایه پذیر شود . در زمینه سرمایه گذاری خارجی نیز باید گفت بهبود شرایط کسب و کار، آزادی اقتصادی کشور و میزان ارتباطات مسئولین و مدیران دولتی با سرمایه گذاران خارجی و شرکت های بین المللی از عوامل اصلی و اساسی مشارکت است. یک نکته بسیار مهم که بایستی مورد توجه مدیران و مردم ما قرار بگیرد این است که در شرایط رقابتی امروز دنیا، این مدیران و مسئولین دولتی یک کشور هستند که باید با ارتباطات گسترده خود دست نیاز و کمک به سوی سرمایه گذار بخش خصوصی و خارجی دراز کرده، با بهبود شرایط، زمینه را برای مشارکت و سرمایه گذاری آنان فراهم کنند. پس با وجود مدیران دولتی که فاقد ارتباطات لازم جهت جذب سرمایه گذاران و شرکت های بین المللی هستند، نمی توان انتظار افزایش مشارکت بخش خصوصی و خارجی را داشت.

علاوه بر رفع بیکاری و ایجاد اشتغال که می تواند آسیب هایی همانند طلاق و اعتیاد را کاهش دهد، فرهنگ سازی جهت بهره مندی زوجین از مشاوره و حتی اجباری کردن آموزش ها و مشاوره های تخصصی ازدواج به جای مهریه های سنگین که هیچ وقت کارساز نبوده می تواند در کاهش آمار طلاق موثر باشد. همانطور که مطالعات نشان می دهد نقش مشاوره و آموزش های قبل و بعد از ازدواج می تواند تا حدود 70 درصد در جلوگیری از وقوع طلاق موثر باشد.

به هر صورت طلاق عوارض و عواقب زیادی از جمله بروز اختلالات رواني مانند افسردگي در زنان، اعتیاد در مردان و به دنبال آن خلاء عاطفي،استرسهاي رواني، افزايش پريشاني، تنهائي، خشم و …. به دنبال دارد و لذا اگر اقدامات پیشگیرانه اتخاذ نشود، هزینه های سنگینی بر جامعه تحمیل خواهد کرد.

در دهه چهارم انقلاب و طبق پژوهش های علمی، اشتغال مناسب، مسائل مالی و ازدواج مهمترین نگرانی جوانان و دانشجویان کشور است و لذا  ضروری است که معضل بیکاری و ازدواج جوانان بسیار جدی گرفته شده و با اشتغال پایدار از طریق ایجاد زمینه و بسترهای لازم جهت مشارکت سرمایه گذاران بخش خصوصی و خارجی در صنایع مدرن و پاک همانند گردشگری و فناوری اطلاعات، و نیز اجباری کردن مشاوره و آموزش های ویژه ازدواج و تبدیل آن به قانون مصوب مجلس شورای اسلامی، گامی اساسی جهت مبارزه با آسیب های اجتماعی برداشته شود.


موضوعات مرتبط: مقالات , ,

|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0


نقش سرمایه گذاری خارجی در توسعه اقتصادی و اشتغال
سه شنبه 29 فروردين 1396 ساعت 11:19 | بازدید : 1382 | نویسنده : شورای نویسندگان | ( نظرات )

 

 

دکتر سعید نقوی

کارآفرین و مدیرعامل شرکت طب ابزار سفید

مقدمه

سرمايه و نيروي كار به عنوان دو عامل اصلي توليد محسوب مي شوند و نقش سرمايه در تحریک بخش تولید بسی مهم تر است چرا که افزايشتوليد موجب افزایش اشتغال ، رشد صادرات ، ارز آوری ، بهبود سطح زندگي مردم و رشد و توسعه اقتصادي می شود . کمبود سرمايه علاوه براینکه معضل بیکاری را به دنبالدارد ، موجب پایین ماندن سطح توليد و از دست دادن بازارهای مختلف داخلی و خارجی مي شود و در مرحله بعدبه فقر اقتصادي مي انجامد . در سال هایاخير یکی از راه های گریز از عقب ماندگی ، فائق آمدن بر مشکلات اقتصادی ، و دستيابی به رشداقتصادی و توسعه پایدار بهره مندی از سرمایه گذاری خارجی است و لذا در این مقاله ابتدا نقش سرمایه گذاری خارجی در توسعه اقتصادی ، ایجاد اشتغال و کاهش نرخ بیکاری بررسی می شود و سپس موانع سرمایه گذاری خارجی در ایران تحلیل می گردد .

 

نقش سرمایه گذاری خارجی در اقتصاد کلان

سرمایه گذاری خارجی علاوه بر تامین مالی بنگاه ها و عوامل تولید ، می تواند در صورت تحقق شرایطی منجر به انتقال تکنولوژی پيشرفته از کشور خارجی یا شرکت های سرمایه گذار بین المللی به كشور ميزبان شده و به تدريج موجب افزایش قابليت های تکنولوژيکی کارخانه ها و بنگاه های كشور ميزبان شود . علاوه بر انتقال تکنولوژی و فناوری ، سرمایه گذاری خارجی می تواند موجب ارتقای مهارت های مديريتی و سازماندهی و همچنین ایجاد شبکه ها و شرکت هایبازاريابی نيز باشد مطالعات علمی نشان می دهد شکاف قابل توجه درآمد سرانه ما بين کشورهاي توسعه يافته و درحال توسعه ناشي از اختلاف قابل توجهفناوري در این کشورها است و بنگاه هايي كه با سرمايه گذاري مستقيم شرکت های بین المللی و چند ملیتی یا کشورهای خارجي توسعه یافته راه اندازي مي شوند از تكنولوژي پيشرفته تر و روشهاي مديريتي نوين در فرايند توليد استفاده مي كنند .

با افزايش بنگاه ها و شعب شرکت ها و کارخانجات بین المللی و خارجی در كشور ميزبان ، شركتهاي داخلی تلاش می کنند کارايی و بهره وری خود را از طریق بهاء دادن به نیروی انسانی خلاق ، آموزش نیروی انسانی ماهر ، اصلاح ساختارها و روش ها ، ارتباط با دانشگاه ها و …  بالا برده تا از رقابت باز نمانند  و در نتیجه می توان شاهد اقتصادی پویا و همچنین تحول در حوزه های مختلف صنعتی و کشاورزی شد که نتیجه آن رشد اقتصادی و افزایش درآمد سرانه می باشد .

از دیگر ثمرات ورود سرمایه گذاری خارجی به کشورهای در حال توسعه می توان به تغییر ساختار صادرات این کشورها از طریق افزایش صادرات صنعتی و کارخانه ای و جایگزینی آن با صادرات مواد خام ، و همچنین ورود به بازارهای جهانی اشاره کرد .

 

نقش سرمایه گذاری خارجی در ایجاد اشتغال

آثار سرمایه گذاری مستقیم خارجی بر اشتغال یک کشور به عوامل متعددی بستگی دارد ؛ از یک طرف میزان توسعه یافتگی یک کشور و آماده بودن زیر ساخت ها و بسترهای لازم جهت سرمایه گذاری و همچنین دارا بودن تعداد نیروی کار ماهر ، و از طرف دیگر میزان حجم سرمایه گذاری خارجی و نیز نحوه و کیفیت انتقال دانش فنی و مدیریتی از طرف سرمایه گذاران خارجی به کشور مذکور دارای اهمیت است .  از آنجا که شركتهاي چند مليتي معمولاً داراي تكنولوژيبرتري نسبت به شركت هاي داخلي کشورهای در حال توسعه هستند تقاضاي آنها براي نيروي كار ماهربيشتر است و لذا سرمایه گذاری خارجی زمانی می تواند منجر به ایجاد اشتغال انبوه شود که کشور میزبان در کنار دارا بودن سایر مولفه ها ، از نیروی کار ماهر هم برخوردار باشد .

 

سرمایه گذاری خارجی در ایران

سرمايه گذاري مستقيم خارجي در ايران در سال های اولیه پیروزی انقلاب به دليل وقوع جنگ و همچنین قوانين و مقررات ، تقريباً ناچیز بوده ؛اما با اصلاحاتاندکی كه در مورد جذب سرمايه گذاري مستقيم خارجي در دوره بعد از جنگ و در برنامه های توسعه انجام گرفت ، حجم سرمایه گذاری تا حدودی افزایش یافت بطوریکه براساس گزارش کنفرانس تجارت و توسعه سازمان ملل (آنکتاد) حداکثر میزان سرمایه گذاري خارجیمستقیم در ایران در سال 2012 حاصل شده کهحدود 4.6 میلیارد دلار بوده و این میزان کمتر از یک درصد تولید ناخالص داخلی است ، مضافاحدود 75 درصد از همین مقدار سرمایه گذاري خارجی نیز در بخش نفت و گاز بوده که صرف تولید و صادرات نفت خام شده و ارزش افزودهقابل قبولی ایجاد نکرده است . ضمن اینکه در سال های بعد از 2012 این رقم کاهش یافته بطوریکه در سال 2015 میزان سرمایه گذاری خارجی انجام گرفته در ایران به حدود 2 میلیارد و 50 میلیون دلار رسیده  و رتبه ایران در میان 203 کشور دنیا 67 بوده است . این در حالی است که میزان سرمایه ایرانیان خارج از کشور در حدود 2 هزار میلیارد دلار برآورد می شود و اگر فقط درصدی کوچکی از این سرمایه به داخل کشور منتقل شود می تواند نقش زیادی در بهبود شرایط اقتصادی ، ایجاد تحرک در بنگاه های اقتصادی و کارخانجات ، و همچنین کاهش معضل بیکاری ایفا کند اما به دلیل وجود برخی موانع ، ورود این سرمایه ها به کشور با مشکل مواجه است که در ادامه به برخی از این موانع اشاره می شود .

 

موانع سرمایه گذاری خارجی در ایران

 امنیت پایین و ریسک بالای سرمایه گذاری در ایران

امنیت سرمایه گذاری به حالتی گفته می شود که در آن سرمایه گذاران و واحدهای تولیدی بتوانند بدون نگرانی از خطرات و بی ثباتی های سیاسی و اقتصادی و امنیتی به برنامه ریزی بلند مدت بپردازند . سرمایه گذار خارجی زمانی اقدام به سرمایه گذاری در یک کشور دیگر می کند که در درجه اول از سه عامل اطمینان داشته باشد ؛ حفظ اصل سرمایه ، تحقق سود سرمایه ، و امنیت محیط کسب و کار سه عاملی هستند که اگر سرمایه گذار نسبت به وجود آنها اطمینان حاصل نکند ، به هیچ وجه خطر سرمایه گذاری در آن کشور را قبول نمی کند .

2 – پایین بودن آزادي اقتصادي در ایران

این شاخص ، میزان آزادي اقتصادي کشورها را بر اساس حاکمیت قانون ، کارایی مقررات تنظیمی ، کوچک سازی دولت و بازارهاي آزاد می سنجد . مطابق گزارش بنیاد هریتیچ در سال 2016 ایران در میان 186 کشور جهان از منظر شاخص آزادي اقتصادي ، رتبه 171 را به خوداختصاص داده است و همچنین درمنطقه داراي رتبه 14 می باشد در این گزارش کشورهاي با نمره زیر 50 به عنوان کشورهاي تحت فشار لحاظمی شوند و نمره ایران در این سال ها همواره زیر 50 بوده است . مطابق این گزارش باید اذعان کرد که سرمایه گذاري خارجی در ایران بیش از حد معمول تحت نظارت دولت است و محدودیت هایی برسرمایهگذاري در بخش هایی از اقتصاد اعمال می گردد . همچنین تاخیرات گمرکی ازتجارت جلوگیري می کند و تحریم هاي بین المللی تجارت و سرمایه گذاري رامحدود کرده است . بانک هاي تجاري دولتی نیز سهم عمده يداراییهاي بخش بانکداري را در اختیار دارند و تخصیص اعتبار از جانب دولت مدیریت می شود .

3 – شاخص توانمندي تجارت

بر اساس این شاخص ، مجموعه عوامل مربوط به تسهیل تجارت در 4 گروه اصلی طبقه بندي شده اند که عبارتند از:  دسترسی به بازار ،مدیریت مرزي ، زیرساخت ، محیط عملیاتی . تعداد روزهاي مورد نیاز براي انجام کامل فرایند واردات در ایران ، 37 روز ارزیابی شده است ،درحالی که این مدت براي واردات درسنگاپور 4 روز برآورد شده است علاوه بر این ، بالا بودن تعداد روزهاي لازم براي صادرات در ایران (25روز) موجب شده است که ایران رتبه 105 را در میان138 کشور به خود اختصاص دهد . بر اساس معیارهاي مربوط به شاخص قابلیت دسترسی وکیفیت زیرساخت هاي حمل و نقل ، ضعف موجود در زیرساختهاي حمل و نقل هوایی ایران نسبت به سایر اشکال حمل و نقل (دریایی و جادهاي ) در این کشور بیشتر به چشم می خورد . ایران در زمینه استفاده ازتکنولوژي اطلاعات و ارتباطات براي معاملات میان بنگاه هاي تجاري همرتبه 130 را به خود اختصاص داده است و از نظر استفاده از اینترنت براي معاملات بینبنگاه و مصرف کننده نهایی نیز در رتبه 114 قرار دارد .

 پایین بودن شاخص های کسب و کار

شاخص سهولت کسب و کار بانک جهانی ، قوانین و مقرراتی را که مستقیماً بر انجام کسب و کار و رشد اقتصادي کشورها مؤثرند ، معرفی و بررسی کرده و براساس آن 189 کشور جهان را رتبه بندي می کند. این شاخص از 10 زیرشاخص شروع کسب و کار، سهولت اخذ مجوز، دسترسی به برق، ثبت مالکیت، اخذاعتبارات، حمایت از سرمایه گذاران خرد، تجارت فرامرزي، سهولت اجراي قراردادها و ورشکستگی و پرداخت دیون تشکیل شده است. بر اساس گزارش انجام کسب و کار سال 2017 بانک جهانی، ایران در میان 190 کشور جهان، رتبه 120 را به دست آورده است و واضح است که سرمایه گذار خارجی راغب به فعالیت اقتصادی در چنین شرایطی نخواهد بود.

 

نتیجه گیری

در حال حاضر با توجه به اینکه حجم سرمايه در كشور هاي پيشرفته صنعتي اشباع شده ، نرخ بازده سرمايه گذاري در اين كشور ها کاهش پیدا کرده و لذاسرمايه گذاران جهت بهره مندی از سود بیشتر تمایل به حضور در بازار كشور هاي در حال توسعه و فقیردارند ، و لذا شایسته است مسئولین و سیاست گذاران با رفع موانع فوق الذکر از فرصت بدست آمده در جهت توسعه اقتصادی و افزایش دانش فنی صنایع داخلی استفاده کنند.

 

موضوعات مرتبط: مقالات , ,

|
امتیاز مطلب : 25
|
تعداد امتیازدهندگان : 5
|
مجموع امتیاز : 5


نقش صنعت گردشگری در حل معضل بیکاری
دو شنبه 14 فروردين 1396 ساعت 20:58 | بازدید : 224 | نویسنده : شورای نویسندگان | ( نظرات )

 

دکتر سعید نقوی www.drnaqavi.ir

کارآفرین و مدیر عامل شرکت طب ابزار سفید
 

 
 
مقدمه
آمار سازمانهای بین‌المللی و مطالعات علمی نشان می‌دهد صنعت گردشگری، رتبه اول درآمد کشورهای جهان را به خود اختصاص داده است. علاوه بر نقش پررنگ این صنعت در درآمد کشورها، افزایش اشتغال و کاهش نرخ بیکاری نیز از نتایج توسعه صنعت گردشگری و توریسم محسوب می‌شود بطوریکه در سال 2011 حدود 10.6 درصد از نیروي کار جهان در بخش گردشگري فعالیت می‌کردند. همچنین بر اساس آمار سازمان جهانی گردشگری در سال 2012، از هر 12 تا 15 نفر شاغل در دنیا، یک نفر در بخش گردشگری اشتغال داشته است. اما متاسفانه در کشور ما، این صنعت از توسعه مناسبی برخوردار نبوده و لذا سهم آن در توسعه، درآمد ملی و ایجاد اشتغال بسیار پایین است و دولت مردان و سیاست‌گذاران به جای گسترش صنایع جدید و مدرن، تنها به نفت و ذخایر زیر زمینی جهت حل مشکلات کشور متکی هستند. در حال حاضر با احتساب دانشجویان و فارغ التحصیلان کشور، حدود 8-7 میلیون نفر بیکار در کشور وجود دارد و خود شهرستان مراغه در سال 1393 ششمین شهر بیکار استان و در سال 1392 پنجمین شهر فقیر استان بوده، لذا با توجه به برخورداری از جاذبه های طبیعی و مناطق کوهستانی، و نیز آثار تاریخی، فرهنگی کشور و منطقه، بسیار ضروری است که سیاست‌گذاران و برنامه‌ریزان با گسترش صنعت گردشگری و جذب توریسم، گامی اساسی در جهت حل بحران های بیکاری و اقتصادی بردارند.
 
جایگاه صنعت گردشگری در ایران
صنعت گردشگري در ایران، علی‌رغم دارا بودن منابع و آثار فراوان طبیعی و تاریخی، نقش بسیار ناچیزي در اقتصاد کشور ایفا می‌کند. متاسفانه به دلیل عدم بهره‌برداری از این منابع، سهم گردشگری در تولید ناخالص داخلی و نیز درآمدهای ارزی کشور قابل توجه نیست. در سال 1392 میزان صادرات نفت خام و میعانات گازی ایران حدود 42 میلیارد دلار، و کل درآمد ارزی کشور در سال 1394حدود 63 میلیارد دلار بود، در حالیکه کشورهای صاحب صنعت گردشگری، درآمدهایی بالاتر از صادرات نفت ایران از طریق توریسم و جذب گردشگر بدست آورده بودند:
با مطالعه سیاست‌گذاری های انجام گرفته در برنامه‌های پنج ساله توسعه، ملاحظه می‌شود که یا توجهی به بحث گردشگری نشده و یا اگر توجهی شده، جایگاه صنعت گردشگری در این برنامه‌ها واضح و هدفمند نیست و دچار ابهام می‌باشد. در این برنامه‌‌ها مشخص نیست که آیا هدف از توسعه صنعت گردشگری، افزایش درآمد ملی است یا صرفا معرفی جاذبه‌های فرهنگی و تاریخی کشور می‌‌باشد؟ آیا هدف برنامه نویسان و سیاست گذاران دستیابی به درآمدهای جایگزین نفت از طریق توسعه گردشگری است یا فقط جذب گردشگران تاریخی و فرهنگی مد نظر می‌باشد؟ در برنامه‌های توسعه تنها بر مرمت بناهای تاریخی و فرهنگی و احیا بافت‌های تاریخی کشور تاکیده شده است و در باب مبحث گردشگری به عنوان یک صنعت و نقش آن در اقتصاد ملی و تولید ناخالص داخلی سخنی به میان نیامده است. همچنین به لحاظ شاخص زیر ساخت خدمات گردشگری، کشور ما وضعیت مطلوبی ندارد و در میان 141 کشور دنیا، در رتبه 119 قرار دارد. اگر فقط به لحاظ تعداد هتل‌های 5 ستاره، ایران و ترکیه را مقایسه کنیم می‌بینیم که در دو شهر بزرگ ترکیه حدود 133 هتل وجود دارد در حالیکه در کلِ کشور ما تنها حدود 51 هتل وجود دارد و این وضعیت امکانات رفاهی و اقامتی ایران با کشورهای منطقه را به خوبی نشان می‌دهد.
 
بررسی پتانسیل های گردشگری شهرستان‌های مراغه و عجبشیر
شهر مراغه با 511 اثر تاریخی بعنوان قطب گردشگری – تاریخی منطقه محسوب می‌شود و به دلیل بافت تاریخی منسجم خود، جزء ده شهر اول کشور انتخاب شده است و از سابقه طولانی شهرنشینی برخوردار می باشد. آثار برجای مانده تاریخی- فرهنگی از قرون گذشته، و نیز طبیعت بکر، غنی و وسیع آن، پتانسیل بالایی براي توسعه فرهنگی و گسترش گردشگري این شهر محسوب می‌شود اما به دلیل نبود امکانات و تجهیزات زیر ساختی، عملا این منابع و جاذبه‌ها سود و ثمری برای اقتصاد منطقه ندارد.
در حال حاضر شهرستان مراغه به لحاظ امکانات اقامتی و رفاهی فقط دارای یک هتل 4 ستاره است و لذا نمی‌تواند پاسخگویی لازم جهت تامین آسایش و رفاه مطلوب برای گردشگران و مسافران را داشته باشد. شبکه ارتباطی درون شهری و راه‌ها و مسیرهای دسترسی به مناطق گردشگری روستایی نیز در شهرستان‌های مراغه و عجبشیر متناسب با معیارهای صنعت گردشگری نبوده و بایستی در برنامه‌ریزی‌های توسعه شهرستان لحاظ شود. عدم وجود امکانات رفاهی، اقامتی، بهداشتی و… در مناطق گردشگری روستایی و همچنین فقدان کمپ گردشگری زمستانی از دیگر نقاط ضعف این دو شهرستان محسوب می‌شود. در کنار توسعه امکانات اقامتی، خدماتی، و حمل و نقل بایستی فرآیند بالفعل نمودن منابع گردشگری و تبدیل آنها به جاذبه‌های گردشگری را فراهم کرد. مقایسه مراغه و عجبشیر با شهرستان‌هایی همانند سرعین و لاهیجان به خوبی نقش امکانات زیربنایی و کلیدی را در توسعه این صنعت نشان می‌دهد. در حال حاضر شهرستانی همانند سرعین در شرایطی پذیرای سالانه 7 میلیون نفر مسافر و گردشگر است که دارای 5 هتل بزرگ، 220 هتل – آپارتمان، مهمان پذیر، ویلا و خانه های مسکونی اجاره‌ای است که محیط مناسبی را برای اقامت مسافران فراهم می‌آورد. کمپ زمستانی دامنه‌های سبلان و پیست اسکی آن نیز به لحاظ شبکه ارتباطی دارای یک جاده آسفالته 24 کیلومتری است که دسترسی مسافران را تسهیل نموده، و به لحاظ امکانات رفاهی و تفریحی دارای مجتمع ورزش‌های زمستانی، رستوران، مهمانسرا، هتل مجهز و… است. لذا تا زمانی که امکانات زیر ساختی و رفاهی، شبکه‌های ارتباطی درون شهری و راه‌ها و مسیرهای دسترسی به مناطق گردشگری روستایی متناسب با معیارهای صنعت گردشگری نباشد، نمی‌توان انتظار توسعه این صنعت و نقش‌آفرینی موثر آن در اقتصاد منطقه را داشت.
 
Untitled-2
 
به لحاظ اکوتوریسم و طبیعت‌گردی، در طرح جامع گردشگری استان، مراغه شامل سه محور و 25 منبع معرفی شده است که از بین آنها 9 منبع به مناطق روستایی بخش مرکزی مراغه تعلق دارد و محور گردشگری سد علویان، محور گردشگری گشایش و محور گردشگری جنوب سهند را در بر می‌گیرد. همچنین طبیعت اطراف رودخانه قلعه‌چای و روستای هرگلان، آثار تاریخی همانند داش‌قلعه‌سی از جاذبه های گردشگری شهرستان عجبشیر محسوب می‌شود که نیازمند تعریض و بهسازی مسیرهای ارتباطی، ایجاد زیرساخت‌ها و اماکن رفاهی و اقامتی جهت جذب گردشگران داخلی و خارجی است و با توجه به اینکه مطابق گزارش سازمان جهانی جهانگردي در سال 2011 فراغت، سرگرمی و تعطیلات با 51 درصد مهم‌ترین انگیزه گردشگران عنوان شده است، و بعد از آن سفرهاي تجاري با 15 درصد، دیدار اقوام و دوستان، سفرهاي مذهبی و زیارتی و درمان با 27 درصد، و سایر عوامل با 7 درصد در رتبه‌های بعدی قرار دارند لذا توسعه گردشگری طبیعی یا اکوتوریسم در کنار توسعه گردشگری تاریخی و فرهنگی می‌تواند نقش بسیار مهمی در جذب گردشگران داخلی و خارجی و توسعه صنعت گردشگری در دو شهرستان مراغه و عجبشیر ایفا کند.
 
پیشنهادات و راهکارها
در ادامه پیشنهادات زیر در راستای توسعه صنعت گردشگری و افزایش نقش آن در درآمدهای ارزی و تولید ناخالص داخلی، و همچنین توسعه اقتصاد منطقه ارائه می‌شود:
– تعدیل نگاه امنيتي به صنعت توریسم در كشور
– توجه به صنعت گردشگری در برنامه های پنج ساله توسعه و پذیرش آن بعنوان یک صنعت مدرن و پردرآمد
– توسعه زیرساختی و زیربنایی در حوزه امکانات حمل و نقلی، رفاهی و خدماتی، توسعه اماكن اقامتي، پذيرايي، ورزشي و تفريحي همراه با ارتقاي سطح امكانات و خدمات آنها از طریق جذب سرمایه‌گذاری خارجی
– ایجاد نمایشگاه‌های ایرانگردی با هدف تبلیغ جاذبه های گردشگری و معرفی فرهنگ ملی، و آداب و رسوم محلی مناطق مختلف ایران
– بر گزاري دوره‌هاي كوتاه مدت در جهت افزایش دانش مدیران در زمینه صنعت گردشگري
– توسعه شرکت های بین المللی جهانگردی و ایرانگردی

 


موضوعات مرتبط: مقالات , ,

|
امتیاز مطلب : 25
|
تعداد امتیازدهندگان : 5
|
مجموع امتیاز : 5


بهار عمر جوانان ، با بیکاری زمستان می شود
دو شنبه 14 فروردين 1396 ساعت 20:41 | بازدید : 187 | نویسنده : شورای نویسندگان | ( نظرات )

 

دکتر سعید نقوی
 
کارآفرین و مدیر عامل شرکت طب ابزار سفید

 

89-1

 

 
 

مقدمه

 

به اعتقاد کارشناسان و متخصصین ، اقتصاد ایران درگیر سه نوع بحران است که اگر هر چه سریعتر علاجی برای آن ها نشود ، هر یک از این بحران ها به تنهایی قادر است یک کشور را نابود کند . این سه بحران عبارت است از : رکود حاکم بر اقتصاد ، فساد اداری ، و کمبود آب . در میان این سه بحران ، به نظر می رسد رکود حاکم بر اقتصاد کشور ، مهمتر از دو بحران دیگر است ؛ چرا که در شرایط رکود ، همه عوامل تولید اعم از سرمایه گذار و تولیدکننده نابود شده و در نتیجه کارخانه ها و کارگاه های تولیدی تعطیل ، و نیروی کار هم بیکار می شوند . در این مقاله بطور دقیق به بررسی دلایل گسترش بیکاری در کشور و اقدامات نه چندان موثر دولت های مختلف در این زمینه پرداخته می شود و در مقالات بعدی ، راهکارهای مهار بحران بیکاری و ایجاد اشتغال پایدار ارائه می شود .
 
بررسی دلایل گسترش بیکاری در کشور
دلایل شکل گیری بحران های فوق الذکر ، متعلق به یکی دو سال اخیر نیست بلکه سابقه ای دیرینه و طولانی دارد . در مورد بحران بیکاری ، عدم برنامه ریزی درست و اصولی دولت ها در زمینه نرخ باروری و کنترل جمعیت ، موجب رشد انفجاري جمعیت ایران طی سال هاي 55 تا 65 شد که نتیجتا تناسب بین جمعیت جویای کار و عوامل تولید و ایجاد اشتغال را بر هم زد و از طرف دیگر حاکم شدن رکود سنگین و تورم بالا بر اقتصاد کشور در دهه اخیر ، آمار بیکاری در کشور را بالا برد . اگر برنامه ریزی ها و سیاست گذاری ها ، علمی و اصولی بود می بایستی متولدین دهه 60 طی سال های  95-85 صاحب شغل می شدند اما متاسفانه در اثر غفلت مسئولین و بی برنامگی دولت ها ، این اتفاق نیفتاد . طبق آمارهای رسمی مرکز آمار حدود 2 میلیون و 700 هزار نفر بیکار در کشور وجود دارد که اگر تعداد دانشجویان و دانش آموختگان دانشگاه ها و موسسات آموزشی کشور را هم بر آنها اضافه کنیم ، جمعیت بیکار کشور به 8-7 میلیون نفر می رسد که نشان دهنده وضعیت بحرانی در کشور است . در برنامه سوم توسعه (83-79) به طور متوسط سالانه 680 هزار شغل ایجاد شد ، در حالیکه در طول برنامه چهارم توسعه (90-84) بطور متوسط سالانه حدود 330 هزار شغل ایجاد شد و تنها 26 درصد از میزان اشتغال مصوب برنامه چهارم محقق گردید . با حاکم شدن شرایط رکود و تورم بالا در ده سال گذشته ، تعداد قابل توجهی از کارخانجات صنعتی و کارگاه های تولیدی ، تعطیل و نیمه تعطیل شدند و لذا بخشی از نیروی کار این مجموعه ها ، تعدیل شده و از کار بیکار شدند که تعطیلی مجموعه های صنعتی و با سابقه همانند ارج و آزمایش نمونه ای از این موارد است . از طرف دیگر دولت با اتخاذ سیاست گسترش دانشگاه ها در طول ده سال گذشته ، بخشی از متقاضیان نیروی کار را به دانشگاه ها وارد کرده و بدین طریق از فشار عمومی کاست ، اما دانشجویان آن دوره اینک به جمعیت بیکار دهه 90 افزوده شده و لذا تعداد بیکاران کشور علی الخصوص بیکاران فارغ التحصیل دانشگاهی ، رو به فزونی نهاده است .
 
وضعیت بیکاری در مراغه و عجبشیر
اگر به وضعیت بیکاری در شهرستان مراغه نگاه کنیم می بینیم مطابق آمارهای رسمی سال 1393، این شهرستان دارای  81603 نفر جمعیت فعال اقتصادی می باشد که از این تعداد حدود 7696 نفر بیکار بوده و لذا شهرستان مراغه ششمین شهر بیکار استان می باشد . این در حالی است که رتبه بیکاری شهرستان بناب ، 11 در استان بوده که وجود کارخانجات صنایع فولاد و همچنین صنایع غذایی از دلایل اصلی آن می باشد . شهرستان عجبشیر نیز علیرغم اینکه در بین شهرستان های استان ، با نرخ بیکاری 5.43 درصد در سال 1393 در رتبه 16 قرار دارد ولی با  این حال تعداد بیکاران فارغ التحصیل دانشگاهی این شهرستان با مدارج عالی زیاد است اما متاسفانه از ظرفیت ها و پتانسیل های منطقه ای این دو شهرستان در کاهش نرخ بیکاری استفاده نمی شود ، و صد متاسفانه اقتصاد تک محصولی و دولت نفتی بدجوری مسئولین ما را عادت به بهره مندی از شیر نفت جهت حل مشکلات کشور نموده ، طوریکه از صنایع دیگر همانند صنعت گردشگری ، صنایع تبدیلی کشاورزی ، فناوری اطلاعات و … به تناسب پنانسیل های هر منطقه غفلت می شود .
 
اقدامات نه چندان موثر دولت ها در ایجاد اشتغال پایدار
طی دو دهه اخیر ، دولت های گذشته با عناوین مختلف نظیر برنامه های ایجاد اشتغال ضربتی و خود اشتغالی ، بنگاه های کوچک و زود بازده ، مشاغل خانگی و … سعی در تزریق پول به طرح های گوناگون و مستعد با هدف ایجاد اشتغال داشته اند اما دستاورد قابل توجهی از این طُرق برای حل اساسی معضل بیکاری حاصل نشده و در واقع دو مشکل اساسی بر این سیاست ها وارد است ؛ اولا بخشی از بیکاران جامعه ، فارغ التحصیلان دانشگاهی با تحصیلات فوق لیسانس و بالاتر هستند که با این سیاست ها نمی توانند وارد فضای کسب و کار و اشتغال شوند ، در ثانی اشکالات اساسی و فنی بر رویکرد کارگاه های زود بازده و مشاغل خانگی همانند عدم شناخت صاحبان کارگاه های کوچک و بنگاه های زود بازده از نیاز بازارهای داخلی و جهانی ، عدم توانمندی فنی کافی دریافت کنندگان تسهیلات مشاغل خانگی نسبت به طرح مورد نظر ، عدم بازاریابی کارامد برای محصولات تولید شده و …  وارد است . از سوی دیگر رشته های دانشگاهی ، متناسب با نیاز بازار کار نیست ، بخشی از فارغ التحصیلان دانشگاهی به دلیل عدم تناسب رشته با نیاز بازار کار ، از مهارت کافی برخوردار نیستند ، مقررات بخش تولید و تجارت دست و پاگیر است ، کارآفرینان و تولیدکنندگان از مشوق های مالیاتی کافی و مطلوب برخوردار نیستند ، کارخانجات سهمی از یارانه بخش تولید ندارند ، شرکت های توانمند مخصوص صادرات و بازاریابی کم است ، و دلایل دیگر که موجب شده مشکل بیکاری همچنان مساله اصلی و اول کشور باشد .
 
نتیجه گیری
مطابق بررسی های مختلف ، هزینه ایجاد یک شغل در ایران در صنایع و بخش های مختلف از 70 میلیون تا 400 میلیون تومان برآورد شده است . اگر جمعیت بیکاران کشور را با احتساب دانشجویانی که در آستانه فارغ التحصیلی هستند حدود 7 میلیون در نظر بگیریم با فرض هزینه 160 میلیون تومانی برای ایجاد هر فرصت شغلی ، به سرمایه ای در حدود 370 میلیارد دلار نیازمندیم . در حالیکه کل  بودجه سال 1395 در حدود 326 میلیارد دلار و کل ذخیره صندوق توسعه ملی کشور در حدود 68 میلیارد دلار است . لذا مبرهن است که با سرمایه داخلی نمی توان چند میلیون فرصت شغلی در طول زمان کوتان ایجاد کرد و نیاز به سرمایه گذاری بخش خصوصی و علی الخصوص سرمایه گذاری خارجی وجود دارد .سرمایه گذاری خارجی نیز مستلزم بهبود شاخص های فضای کسب و کار ، و نیز شفافیت در حوزه سیاست خارجی کشور در راستای افزایش امنیت سرمایه گذاری است . مطابق گزارش سال 2016 بانک جهانی ، رتبه ایران از نظر شاخص فضای کسب و کار در دنیا 118 است . هر چند این شاخص از رتبه 152 در سال 2014 به رتبه 118 در سال 2016 بهبود یافته است ولی به هیچ وجه مطلوب نیست . از طرفی از نظر شاخص خطرپذیری سرمایه گذاری خارجی ، ایران در کنار کشورهایی چون افغانستان , عراق و کشورهای افریقایی در گروه کشورهای پرخطر قرار دارد و لذا تا زمانی که شاخص های کسب و کار ، امنیت سرمایه گذاری در ایران ، و شاخص فساد اداری و مالی بهبود نیابد ، امیدی به افزایش سرمایه گذاری خارجی نیست . علاوه بر سرمایه گذاری خارجی ، توجه به صنایع جدیدی همانند گردشگری و توریسم ، یا حوزه فناوری اطلاعات و ارتباطات و ایجاد اشتغال از طریق این صنایع ، از دیگر راهکارهای مهار بحران بیکاری می تواند باشد که در مقالات بعدی بطور اختصاصی و مفصل به آنها پرداخت خواهد شد .

 

 


موضوعات مرتبط: مقالات , ,

|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0


غفلت از انقلاب و جنگ ؛ميراث هاي ملي امام
جمعه 28 فروردين 1394 ساعت 12:6 | بازدید : 483 | نویسنده : شورای نویسندگان | ( نظرات )

 

عبدالجبار کاکایی نویسنده، استاد ادبیات فارسی و ترانه سرای کشورمان که ترانه یکی از قطعه های آلبوم «شکوه» با صدای محمد اصفهانی را سروده است، در گفتگو با پایگاه خبری و اطلاع رسانی جماران با اشاره به ارتباط این اثر هنری با امام خمینی (س) گفت: این آلبوم درواقع راجع به میراث است و به ویژه میراث امام و انقلاب است. همچنین به نظر می رسد این اثر موسیقایی نگاه جدیدی را به یکی از میراث های گرانبهای انقلاب یعنی جنگ داشته است زیرا میراث های ملی مان در اثر تلاطم ها و تنش های سیاسی در معرض غفلت و فراموشی قرار گرفته اند یا حتی در انحصار جریان های سیاسی خاص محبوس شده اند.

 

وی تصریح کرد: همچنین ادبیات و هنر وظیفه دارد چنین میراث های ملی را از این ورطه های پر تلاطم و جریان های زودگذر نجات دهد لذا در حوزه محتوایی این آلبوم تلاش شده تا نگاه به جنگ، نگاهی خاص و ویژه و خود پایه گذار نوعی نگاه واقع بینانه و انسانی به موضوع جنگ باشد. باید توجه داشته باشیم از زمره قطعات این آلبوم، یک قطعه از دیوان امام انتخاب شده که قطعه ای عارفانه است و آقای اصفهانی هم روی ملودی از مجید اخشابی، آن را به خوبی آن را اجرا کرده است.

کاکایی گفت: سفارش این اثر هنری در مؤسسه صورت گرفته  و با اینکه این نهاد آثار امام را منتشر می کند، متولی میراث فکری و اندیشه ای ایشان و اتفاقاتی که در عصر امام رخ داد نیز، به نوعی محسوب می شود و نشانه گیری این آلبوم نیز به سمت این موضوع بوده است. مقداری جهت نگاه این آلبوم به موضوع جنگ پررنگ تر شد و دلیل این امر نیز، پرداختن حداقل سه قطعه در این آلبوم به محور جنگ است که بر این اساس یکی از قطعه ها راجع به شیمیایی ها، دیگری مربوط به مادران و بازماندگان شهیدان است و قطعه دیگر نیز راجع به جریانات سیاسی داخل کشور و نزاع های بیهوده ای است که میراث ملی امام یعنی انقلاب و جنگ را مورد غفلت قرار داده است.

کاکایی با تاکید بر وجه محتوایی این آلبوم به عنوان مهمترین عنصری که باعث می شود این اثر موسیقایی با دیدگاه های امام ارتباط برقرار کند، اظهار داشت: تصور می کنم وجه محتوایی بارزترین مشخصه این اثر است البته از حیث تکنیکی نیز نباید فراموش کنیم بهترین افرادی که در حوزه موسیقی صاحب تالیفات هستند در این آلبوم همکاری داشته اند. وجود آقای محمد اصفهانی به عنوان برجسته ترین خواننده موسیقی پاپ سنتی کشورمان از وجوه درخور توجه این اثر به شمار می رود زیرا افراد و عواملی هم که در کنار ایشان قرار می گیرند، معمولا چهره های شاخصی هستند.

وی ادامه داد: برای محمد اصفهانی از نظر فنی، به نوعی نمایش توانایی هایش در شیوه ای که بسیاری از مردم بیشتر دوست دارند صورت گرفت. چنین شیوه ای از محمد اصفهانی را مخاطبان بیشتر می پسندند تا شیوه های جدید که در آلبوم های اخیرش منتشر شده است زیرا چنین سبکی از خواندن این هنرمند، مخاطبان را به یاد آلبوم هایی نظیر «تنها ماندم»، «حسرت» و سایر آلبوم های گذشته وی می اندازد. به طور کلی در زمینه فنی این آلبوم بازگشت خیلی خوبی برای اصفهانی به تکنیک های منحصر به فرد خویش بود.

ترانه سرای آلبوم «شکوه» تصریح کرد: در زمینه موسیقی نیز آقای علیرضا کهن دیری دو قطعه را آهنگسازی کرد. ایشان نیز به همراه آهنگسازانی چون آقای مجید اخشابی و پدرام کشتکار از هنرمندان برجسته ای هستند که در روند تولید این اثر همکاری داشته اند.

وی افزود: تصور می کنم این آلبوم در حوزه محتوایی، حرفی در حوزه ادبیات اجتماعی دارد که مورد غفلت قرار گرفته و ناگفته مانده است و باید از مؤسسه تمجید کرد که با شهامت و با اختیار دادن به یک گروه هنری، زمینه ای برای بیان موضوعی را از یک زاویه جدید که شاید کمتر به آن توجه شده، فراهم کرد.

کاکایی با اشاره به مدت زمان سیزده ساله ای که برای تولید این اثر که از 5 قطعه تشکیل شده، تشریح کرد: بخشی از این قضیه به مدیریت انتشار یک آلبوم  مربوط می شود که در این راستا مؤسسه تنظیم و نشر چندان به صورت حرفه ای دنبال انتشار آلبوم موسیقی نبود. معمولا چنین فعالیت هایی در نهاد ها و شرکت های مختص موسیقی انجام می شود و لازمه آن یکسری هماهنگی های داخلی است، به همین منظور اگر بخواهیم تولید حرفه ای یک اثر را در روند اداری قرار دهیم، معمولا شامل چنین تلاطم هایی می شود.

وی افزود: جدای از بحث بیان شده بر سر تعیین محتوای آلبوم نیز، زمان هایی صرف چالش بین سفارش دهنده ها و سفارش گیرنده ها شد تا در نهایت به یک نقطه تفاهم دست پیدا کردند که در این راستا میل هر دو طرف برآورده شود. طولانی شدن پروسه تولید کمی غیرطبیعی بود که از دیگر دلایل آن می توان به برخورد این پروژه در یک دوره به پروژه دیگری اشاره کرد که دست اندرکاران درگیر آن می شدند.

کاکایی تبیین کرد: مدت زمان سپری شده در روند تولید، کهنه شدن تنظیم ها و قدیمی شدن صداها را در پی داشت که این امور باید دوباره تجدید می شد. علاوه بر مدیریت پروژه، بخشی دیگر از طولانی شدن پروسه تولید به نوع ارتباط مربوط می شد که تصمیم ندارم فردی را به عنوان مقصر عنوان کنم اما برای انجام فعالیت حرفه ای موسیقایی، کار باید به اهالی آن سپرده شود.

ترانه سرای آلبوم موسیقی «شکوه» با اشاره به آثاری که در دست تالیف و انتشار دارد، خاطرنشان کرد: هم اکنون در حال جمع آوری کتابی هستم که درواقع مجموعه شعر جدید بنده است. این مجموعه از آثار جدیدم و همچنین گزینش تعدادی از آثار پیشین است که توسط نشر نیستان به چاپ می رسد.

وی افزود: همچنین مجموعه شعری برای کودکان و نوجوانان دارم که هنوز آن را به ناشر نسپرده ام و  مشغول انتخاب نام برای این دو اثر هستم. در زمینه موسیقی نیز همچون گذشته مشغول فعالیت با تعدادی از خواننده ها هستم که تا این لحظه هیچ یک از آن ها به مرحله اجرایی نرسیده است.

موضوعات مرتبط: مقالات , ,

|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0


دشت بی امید
جمعه 11 بهمن 1392 ساعت 18:8 | بازدید : 330 | نویسنده : شورای نویسندگان | ( نظرات )

 

اینجا صحراههای سکوت و بیشه های اندوه ، سایه های هول و غارهای انزوا ، دیار نام و رنگ و سرزمین طلا و زر است . دل ، به منشور روزگار رنگین می شود و عقل به شراب تمنای تن ، قعر را عرش می انگارد .
اینجا کسی به یاد نام های قدسی و اصالت های بلند نیست ، اینجا همه در فکر ساختن برج و بارو و بر پاداشتن کاخ زندگی خویشند . ای حقیقت ، ای تعالی ! اینجا کسی به یاد تو نیست ، کسی در فکر ناز و تمنای تو نیست ، اگر هم می بینی گهگاهی نام تو را می برند ، از برای تو نیست ، از برای خود و دنیای خود است .
این دل که روزگاری مخزن نام تو بود اینک منبع و ماوای رنگ و زر است . اینجا کسی به یاد تو نیست ، یکی از پله قدرت بالا می رود و دیگری به بوی کبابی دل خوش می دارد ، یکی به اتومبیل میلیاردی اش خرسند است و آن دیگری به کتابخانه بزرگ منزلش مفتخر است . زنان به طلا و زیور ، چهره خندان می کنند و چون نصیبی نبرند ، عقده بر دل می بندند ، مردان هم به امید یک کام به تمنای تن ، روز را شب می کنند و تمام آرمانشان یک زندگی مفت و بی دردسر است . آری اینجا کسی به یاد تو نیست !
آنها كه درخلوت عظيم انزواشان و درجهان بي مرز استغناشان طبيعت را خانۀ پست و آلوده و محقري مي ديده اند و آن عشق بزرگ ، پرندۀ روحشان را عمري درابديت آن سوي اين جهان،به پرواز مي آورده است ، یا آنها كه هميشه افق هاي دور را در پيش نگاه خويش داشته اند و بر پشت اسبهاي مغرورشان دشتهاي پهناوري را كه نگاه درآن گم ميشود و كوهستان هاي بلند و پر صلابتي را كه كلاه از سر بيننده مي اندازد ، مي تاخته اند تا از شان و شرافت آدمی دفاع کنند و در اين راه به خاک و خون می غلتيده اند با آنها كه جولانگاهشان پشت ميز اداره يا رستورانِ چپل بالای شهر و منزلگاهشان يك خانۀ نقلي موزائيكي و شهرشان هيچ جز ديوار و ديوار ، و آنها که تمام آرزو و آرمانشان قد کشيدن قند عسل و کاکل زریشان و خنده ها و تاتی تاتی کردن بچه هايشان است ، و آنها كه شيشكي از گله يا آهوئي از صحرا را به زمين مي زنند و كباب مي كنند و پنجه درسينۀ يك گوسفند فرو مي برند و آنها که تمام نطق و سخنشان شده زندگی چاردیواری که همه اش قاشق است و چنگال و كلينكس و پيشدستي و گل كاغذي و ادا و اطوارهاي بيخرج و آنها که تمام هم ّ و غم ّ شان سِت شدن پرده و دراپۀ پنجره اتاقشان با فرش پرزدار منزلشان است با هم فرق بسيار دارند ! بهرحال اين دو ، دنيا را يك جور نمي بينند .
زندگي طولاني در اقیانوس ها و چشم در سیمای آبی دریاها ، چشمان مرا چنان به روشنی ، و گوش های مرا به چنان آرامشی خو داده است كه کوههای سنگدل و صخره های عبوس اين ديار، سراشیبی لغزان کوهستان های آن ، برقهاي تند صورتک های نازيبا ، و های و هوی و بوق و کرنای شهرها ، سخت آزارم مي دهد . هوا که روشن است سیمای زشت این دیار بی طاقتم می کند طوریکه چشم فرو می بندم تا چیزی نبینم ، اما همه جا را تاریک و سیاه می بینم . چون هوا تاریک می شود حباب هایی شیشه ای روشن می شوند ، لامپ هایی که همه جا را روشن می کنند اما من با همه این ماه ها و ستارگان ِ مجعول و کواکب کوچک و مرعوب بیگانه ام ! به بالای سرم ، به آنجا که آسمان همانجاست خیره می شوم و شمایل ماه و ستارگان سرزمین مادری ام را از فرسنگ ها فاصله می بینم . از دور هم زیبا و با شکوهند ولی من حتی اگر صدها نردبان بلند را هم به هم ببندم باز به آنها نمی رسم . ناگزیر چشمم را با شوق و هراس مي گشايم و به اين منظرۀ شگفت درسينۀ آسمان خيره ميشوم اما ،تحمل آن باز برايم دشوار مي گردد .تماشاي غريبي است . نمي توانم ببينم ؛ نميتوانم نبينم . دلم ازديدار اين نمايش بزرگ لبريز شوق مي شود اما روحم دربرابر اين همه نا آرامي و انفجار و عصيان هاي پياپي و سردرگم آزرده است .
آنجا که بودم با روح آبی دریا در می آمیختم و او بی تابی ها و پیچ و تاب ها و فغان های مرا به آغوش خویش آرام می کرد و با زمزمه های دلکشش ،از خیال های آبی و آرزوهای سبز می گفت.
ولی اینجا ، این دیار سرد و بی مونس جزسياهي ، ديگر هيچ نمي بينم .
اینجا بس سرد و تاریک است ، چنان که من ديگر از روز نمي گویم ؛ ديگر در ستايش خورشيد قصيده نمي سازم ، در عشق روشنائي ، غزل نمي سرایم .شب است و من ديگر ترانه نمي خوانم ؛ ديگر ، حتي آواي غمگينم را ، درحسرت روز ، زير لب زمزمه نمي کنم . در انتظار بی ثمر ، نگاهها شکست و امیدها خزان شد . باید از این معبد "خود"ها و شکوه "من" ها رفت و سر به دشت بي اميد نهاد .
فرهاد  حسن سلطانپور
مراغه ، عصر یازدهم بهمن 92
(با اقتباس از مرحوم شریعتی)
 
 
 
 
 
موضوعات مرتبط: مقالات , ,

|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0


اخلاق ، راهی به رهایی
یک شنبه 16 تير 1392 ساعت 11:16 | بازدید : 413 | نویسنده : شورای نویسندگان | ( نظرات )

 

فرهاد حسن سلطانپور
چند روزی پیش ،نیکو پیشه ای فرشته خو که صاحب قلبی خاشع و روحی عاشق هستند به من تلفن کردند و از بداخلاقی ها و بدرفتاری های جامعه، با دلی پر و صدایی گرفته ، سینه ای سوزان و نایی گداخته ناله کردند و درد دل گفتند! این انسان بزرگ که بی منفعت ِ مادی و فقط از سر حسن نیت و فوز خدمت در یکی از دانشگاهها خادمی می کنند و اربابان رجوع را پاسخی درخور میدهند و گره از کلاف خلقی باز می کنند ، از رفتار کج و رذل برخی کارمندان و پشت میز نشینان شِکوه کردند و از بی مسئولیتی ها و "جوابهای سربالا" و منت گذارانه داد ِ سخن کردند. از "امیری کردن ها" و "وزیری کردن ها" ، و میز و منصب ها را عمارت خویش فرض کردن ها و اربابان رجوع را اسبابان صرع انگاشتن و کرامت ها را شکستن و حرمت ها را دریدن گفتند !
صد البته قصد نگارنده، اطلاق تمام و کمال صفت " بی اخلاقی" به جامعه نیست لکن گاهی ره در خیابان ها و کوی و برزن ها، ادارات و سازمانها، تاکسی ها و اتوبوس ها انداختن ، خوب پرده از بی طاقتی ها و کم حوصلگی های ما بر می دارد و رخ از بد اخلاقی ها و کرامت شکنی ها نمون می کند . دانشگاه ، آنجا که محل تئوری پردازی و شمایل پروری است و الگوهای چگونه زیستن و بهتر زیستن ، مدیریت کردن و حل و فصل کردن از بایسته های آن به شمار می رود ، خود در حل و فصل چالش ها و تنازعات درون سیستمی دچار ناتوانی و نابلدیست ، دیگر گله از عجز سایر دستگاهها در حاکم کردن " رفتار سازمانی "ِ اخلاقمند و کرامت مدار ، و " فرآیند اداری" ثمر بخش و فایده مند ، گره گشا و سهولت بخش ،کوچک و چابک جای خود دارد .
حدود یک سال پیش،در یکی از دانشگاهها رفتاری از یکی از اساتید دیدم که سخت ناراحت و معذبم کرد . در اتاق اساتید به همراه تعداد کثیری از همکارانم نشسته بودم، همه غرق در صحبت و گفتگو با یکدیگر بودند که مردی 40 ساله که از دانشجویان بود از دفتر دار اتاق محترمانه خواست که به دکتر فلانی بگویند یکی از دانشجویانش کاری دارند. دفتردار هم دوبار به آقای دکتر فلانی گفتند و ایشان وقعی ننهادند ، بیچاره این دانشجو که دقایقی بیرون منتظر ایستاده بود به ناچار خود از استادش درخواست کرد که اندکی به ایشان فرصتی بدهند تا مشکلش را بیان کند و متاسفانه این همکار ما ، یعنی همان دکتر فلانی برگشت و با لحنی دور از ادب خطاب کرد: هر حرفی داری بگو ! دانشجو گفت استاد در صورت امکان تشریف بیاورید حضوری خدمتتان عرض کنم و آنگاه دکتر فلانی با لحنی بد ، پردۀ کرامت و شخصیت این انسان را دریدند و در میان همه همکاران و اساتید عرق حقارت بر پیشانی این دانشجو چکاندند! بنده بعدا به این همکارم گفتم که این رفتار و سخن در شأن معلمی و آموزگاری نبود ، نیک آن بود که خاضعانه و خاشعانه دل به سخن این دانشجو می دادید شاید گِرهی داشتند که حاجت به شما برده بودند و لکن اگر گشودن مشکلشان بر شما مقدور نبود ، با مهر و مهربانی تفهیمشان میکردید . و اما پاسخی که شنیدم بر عجبم افزود ؛ گفتند نباید به دانشجو جماعت رو داد ، پُررو می شوند ! بدیهی است که بنده قصد تعمیم آن به همۀ اساتید آن دانشگاه و تمام کشور ندارم لکن هر از گاهی چنین مناظری در دانشگاهها و ادارات دیدن ، آن هم از اهالی فرهنگ و هنر چندان خوشایند، و آیت امید بخشی نیست .
انقلابی که در بهمن 57 رخ داد و بهمن و بهار را خویشاوند و همراه کرد ، یک انقلاب فرهنگی بود که نتیجۀ آن زیست اخلاقی می بایستی می شد و گرنه سد و پل ساختن و بزرگراههای بزرگ احداث کردن ، و به توسعه عمرانی دانشگاهها و سازمانها همت کردن و بر تعداد دانشجو و استاد افزودن ، مشی هر حکومت و نظامی است ، دینی و لائیک هم ندارد . هر حکومتی از باب حفظ خود و استمرار قدرت خویش هم که شده، ساختمان می سازد و رفاه ایجاد می کند لکن فصل ممیزه این انقلاب با انقلاب های دیگر وجه اخلاقی آن بود !
چرا واقعا اخلاق در میان ما چنین مغفول و متروک و مظلوم افتاده است ؟چرا در خطابه ها و مواعظ ِ واعظان و عالمان ما ، و در محافل روشنفکری ما کمتر اشارتی به اخلاق و اخلاقیات می رود ؟ عالمان و فقهای ما در باب احکام پنج گانه حرام ، واجب ، مستحب ، مکروه و مباح به کرّات سخن گفته اند گویی اینکه می توان تمام دستورالعمل های فردی و اجتماعی ِ مقلّدان را در این مقولات گنجاند و رشنفکران و روشن اندیشان ما به وفور در باب عقلانیت و نزاع سنت و مدرنیته قلم زده اند اما از ارزش و اخلاق سخنی آنچنان درخور نگفته اند و قصه اخلاق چنین اسیر طوفان بی مهری گشته است طوری که خلقی را نیز بی مهر به هم کرده است !
بهترین نشانه یک جامعۀ خوب این نیست که تورم و بیکاری حل شود و مسکن ارزان شود و شاخص های رفاه ارتقا یابد ، این ها نشانه های خوبی هستند ولی بهترین نشانه ، وزیدن نسیم اخلاق و جاری شدن ارزشهای نیکو در جامعه است .
به نظر چنین می رسد که ما به قدری در قشر اسلام و انقلاب ، حفظ و نگه داشت آن مانده ایم که از درون و مغز آن غافل شده ایم ، اینکه اساسا قرار بود در پرتو اسلام و انقلاب چه میوه ای به ثمر بنشیند ! از خودمان نپرسیده ایم قرار است این انقلاب و اسلام حفظ شود که چه بشود ؟!
فنی که متکفل عمل است و احکام و فروع آن را به ما می آموزد فن "فقه" است و در واقع فقه متکفل ظواهر اعمال است ، اما آنچه متکفل ایمان و اعتقادات است کلام دینی و اخلاق است . به نظر یکی از عوامل ناهنجاری های اخلاقی جامعۀ ما این است که جامعۀ دینی را بر "بینش فقیهانه " استوار کرده ایم تا "بینش ایمانی و اخلاقی" . یعنی به جای اینکه دین را به "ایمان " و "عمل" تعریف کنیم و ایمان را مقدم بر عمل بشماریم ، اصل را تقدم عمل بر ایمان قرار داده ایم و اهمیت را بیشتر به اعمال ظاهری داده ایم تا به ملکات قلبی در حالیکه اساسا ایمان و اخلاق را باید مبنا و ضابطۀ جامعه دینی بدانیم و به قول غزالی احیای دین منوط به احیای اخلاق دینی است. در چنین حالتی ریاکاری و نفاق و جبن و درنده خویی به مراتب ضددینتر شمرده می شود تا شرابخواری و قمار . در بینش فقهی نخستین تلاش ها مصروف صورت شرعی دادن به جامعه می شود و حدّ زدن ، دیه گرفتن و اصرار بر حجاب ورزیدن از اولویت ها شمرده می شود در حالیکه دینی شدن یک جامعه در گرو بینش ایمانی و اخلاقی، و اعتقادات قلبی میسر می شود و آنها نیز از طریق حکمت ، موعظه و جدال احسن آغاز می شود و حدّ زدن و دیه گرفتن به آخر گذاشته می شود و در واقع، اول دلها ربوده می شود سپس نوبت به بدنها می رسد !
ما یک «خود» داریم و یک «بیگانه‏» ؛ و تمام همت علم اخلاق این است که خود را از بیگانه خلاص کند و به قولى، بیگانه ‏پیرایى کند . رذایل، همه بیگانه‏اند و از جنس ما آدمیان نیستند ؛اگر هم به درون خانۀ ما رخنه کنند، باید آنها را بیرون راند . اما، فضایل از جنس ما هستند و زمانى که در خانه وجود ما منزل کنند، ما را خودتر و «خود» ما را فربه ‏تر خواهند کرد .
در هر صورت، بد اخلاقی ها و کرامت شکنی ها در جامعۀ دینی ما وصله ای ناجور می نماید و باید به دارویی منطقی و مشفقانه آن را از آماس بیمارصفتانه برهانیم!
از "چه بایدکرد" ها به اجمال گفتم و اما در قلمی دیگر به تفصیل سخن خواهم گفت .
اقتضای جان چو ای دل آگهی است                              هر که را افزون خبر جانش قوی است
آدمی فربه شود از راه گوش                                        جانور فربه شود از حلق و نوش
موضوعات مرتبط: مقالات , اخلاق , ,

|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0


عقده کمال؟(فرهاد حسن سلطانپور)
یک شنبه 9 تير 1392 ساعت 18:42 | بازدید : 1691 | نویسنده : شورای نویسندگان | ( نظرات )

 

فرهاد حسن سلطانپور
افراد عقده ثروت دارند ، عقده قدرت دارند ، عقده شهرت دارند ، عقده منصب و مقام اجتماعی دارند ، حتی عقده سفر رفتن و حاجی شدن ، عقده ازدواج کردن و بچه دار شدن ، پدر شدن و از دهان کودک مامان شنیدن ، عقده کوه رفتن و بر کناره ساحل ها و بر فراز قله ها ایستادن و عکاسی کردن هم دارند ! عقده استخدام شدن و پشت میز نشستن ، مدیری کردن و به چند نفر دستور دادن ، عقده لباس های اشرافی پوشیدن و اتومبیل های گران قیمت سوار شدن ، عقده یقه دیپلمات به تن کردن و سفیر شدن ، عقده لباس ِ سفید ِ دکتری پوشیدن و جراحی کردن ، عقده سبیل نیچه ای گذاشتن و موی بلند انیشتینی داشتن ، عقده شنیون های فانتزی و محو ، پیتاژ مو و میکاپ های مدل جدید آرایش سر و صورت کردن ، عقده پزشک شدن و استاد دانشگاه ، مهندس و خلبان شدن هم دارند . حتی عقده انگشتر عقیق به دست کردن و تسبیح در دست داشتن و با لحن غلیظ عربی نماز اقامه کردن ، عقده حاج آقا شنیدن و در جواب " و علیکم السلام و رحمه الله و برکاته " گفتن ، عقده عروسی رفتن و طلا و جواهرآلات از دست و سینه آویزان کردن ، عقده رقصیدن و بازار گرم کردن ، عقده به سر کوبیدن و از مظلومیتی گفتن و اشک این و آن را در آوردن ، عقده زیارت عاشورا برگزار کردن و عقده هیئت های مذهبی را به خانه دعوت کردن هم دارند ! عقده پهن کردن موها بر شانه ها و نقاشی کردن و شعر سرودن و هنرمند نامیده شدن ، حتی عقده عرفان مسلکی و پشمینه پوشی ، عقده زاهدی و دنیا گریزی هم دارند ! عقده باغ گیلاس و آلبالو داشتن و از آنها چیدن و به خویشان و دوستان دادن ، عقده یک دل سیر خوردن و سیگار کشیدن و حلقه دود از بینی بیرون دادن هم دارند . از قول نویسنده بددهنی : عقده جنسی هم دارند . عقده لفظ قلم حرف زدن و با قاشق و چنگال بر سر میز غذاخوری، غذا خوردن و با لیوان " لئوناردو " آب نوشیدن و ادای مسیو و مادام ها را در آوردن و حس "متمدن بودن" کردن هم دارند ! عقده همرنگ شدن با جماعت را دارند ، حتی عقده افاده دادن و خودخواهی کردن و خود را "خودخواه جلوه دادن" هم دارند !
اما نمی دانم چرا عقده اخلاقی زیستی و عفیفانگی ، عقده خلاصی یافتن از حصار ِ جسم و آزادگی ، عقده کمال و فضیلت مندی ندارند ! عقده انسان بودن ،و پاکانه سیال گشتن و همچو مایعی شکل نپذیرفتن ندارند . عقده تعالی گرایی ندارند ! عقده " عقده نداشتن " هم ندارند !
حال آیا می توان در چنین فضای مسموم و آلوده ای، جامه‏ى جان هیچ "تردامنى" را به آب طهارت شست و کام دل هیچ سالکى را به حلاوت فضیلت شیرین کرد؟
موضوعات مرتبط: مقالات , ,

|
امتیاز مطلب : 5
|
تعداد امتیازدهندگان : 1
|
مجموع امتیاز : 1


جامعه سیاسی باید فضیلت را پاس بدارد(فرهاد حسن سلطانپور)
دو شنبه 3 تير 1392 ساعت 21:0 | بازدید : 650 | نویسنده : شورای نویسندگان | ( نظرات )

 

فرهاد حسن سلطانپور
در بحث اخلاق و سیاست ، دو مقوله کلی در میان اندیشمندان و متفکرین اخلاق و سیاست مطرح است ؛ یکی اخلاق سیاسی است و دیگری سیاست اخلاقی است . در اخلاق سیاسی ، اخلاق تابع نظر و مشی سیاستمداران است و هر جا که سیاست سیّاسان اقتضا کند " اخلاق " از در توجیه و تفسیر رفتار آنان وارد می شود ، چنانکه حقیقت قربانی مصلحت و سیاست می شود و اخلاق چنین ذبحی را مقدس ، موجه و مشروع نشان می دهد . لنین می گوید اخلاق ما ، از مصالح و منافع مبارزه طبقاتی پرولتاریا به دست می آید و هنگامی که مردم از ما درباره اخلاق می پرسند می گوییم برای کمونیست ، کلیت اخلاق در نسبت و قیاس با آن نظم و دیسپلین آهنین و در مبارزه علیه استثمار معنا می یابد و غیر از آن هر چه هست اخلاق نیست ! ماکیاول نیز از مدافعان اخلاق سیاسی است . وی در کتاب " شهریار " می گوید هر عملی که برای بهبود وضع کشور انجام گیرد ، قابل توجیه است لذا بر طبق این نظریه سیاستمدار و مملکت دار می توانند برای منافع عمومی دست به هر گونه اقدام شدید و غیر عادلانه ای بزنند و به هر گونه حیله و فریبی متوسل شوند که در زندگی خصوصی نه تنها نفرت انگیز بلکه کاملا جرم شمرده می شود . وی در قسمتی از کتابش سوالی به این مضمون مطرح می کند که : « آیا دل مردمان را بدست آوردن بهتر است یا در دل آنها ترس افکندن ؟ » سپس خود پاسخ می گوید که « ممکن است پاسخ داده شود که به یک کرشمه هر دو توان کرد اما از آنجایی که محبت و ترس جمع شدنی نیستند ، لذا اگر بخواهیم یکی را بر دیگری مقدم بداریم ، آن دومی است چرا که مردم عموما حق ناشناس ، دورو ، منفعت طلب و گریزان از خطر هستند و حاضر به فداکاری و جان فشانی نیستند. » وی در فصل 18 از کتاب " شهریار " به صراحت بیان می کند که حفظ ایمان بسیار پسندیده است اما فریب و دورویی و شهادت به دروغ و کذب و ریا برای حفظ قدرت سیاسی لازم و موجه است .
هم اکنون در غرب رفتار سیاسی سیاستمداران بر سیاست پراگماتیستی و ماکیاولیستی و در واقع برآمدی از اندیشه های رئالیسم و نئو رئالیسم است . اگر زمانی کانت از وجدان اخلاقی سخن می گفت و حداقل هایی از فضیلت مندی را تعیین می کرد اکنون در غرب ، اخلاق بدل به یک سری مواد آیین نامه ای شده است چنانکه دیگر کسی از یک سیاستمدار انتظار اخلاق مداری را ندارد .
در مقابل اخلاق سیاسی ، ارتباطی دیگر بین اخلاق و سیاست مطرح است و آن سیاست اخلاقی است که سیاست ورزی تابع اخلاق است و علی (ع) مدافع سرسخت سیاست اخلاقی است آنجا که می فرمایند : « ارزش حکومت بر شما از کفش پینه زده کمتر است مگر اینکه حقی برپا داشته شود و از باطلی جلوگیری بعمل آید .»
در حالیکه ماکیاول قدرت را هدفی غایی می پندارد و از هر وسیله ای برای دستیابی به آن سود می جوید ، جرج جرداق می گوید آنچه که موجب شد علی (ع) خلافت را بپذیرد ، خطری بود که " عدالت اجتماعی " را تهدید می کرد .
از جمله شاخصهای عمده در اخلاق سیاسی از دیدگاه امام علی (ع) تقوی سیاسی ، رعایت انصاف ، عدالت و مبارزه با ظلم و ستم در جامعه است . ایشان در فرازی از نامه خود به مالک اشتر می فرمایند : « با خدا به انصاف رفتار کن و از جانب خود و خویشان نزدیک و هر رعیتی که دوستش داری ، درباره مردم انصاف را از دست مده که اگر نکنی ستم کار باشی .» در واقع ایشان به قدرت به عنوان " به ما هو قدرت " نگاه نمی کنند بلکه قدرت و سیاست را فقط ابزاری برای جلوگیری از حدوث هر نوع باطل و ابطال هر نوع حقی می دانند و آن را وسیله ای برای دستیابی به اهداف والای انسانی به حساب می آورند . همانطور که افلاطون و ارسطو نیز چنین نگره ای به سیاست داشتند ، آنجا که ارسطو می گوید جامعه سیاسی باید فضیلت مند باشد .
موضوعات مرتبط: مقالات , ,

|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0


شریعتی و برداشت ها(فرهاد حسن سلطانپور)
دو شنبه 3 تير 1392 ساعت 20:57 | بازدید : 877 | نویسنده : شورای نویسندگان | ( نظرات )

 

نویسنده : فرهاد حسن  سلطانپور
در آستانه 29 خرداد ، سالروز درگذشت دکتر شریعتی هستیم و سخن گفتن از ایشان به واسطه گستردگی ، تنوع و ژرف بودن افکار و آراء وی امری سخت و دشوار می نماید که ، شاید وجود طیف کثیری از ناقدان اندیشه شریعتی که از سر صدق و صافی نقادی می کنند و مخالفان اندیشه شریعتی که ناصواب و از سر عتاب و کینه ورزی و از سر خدمت به اندیشه ای کج و خبط سخن می رانند و قلم می زنند نیز خود ریشه در این مساله دارد . صد البته در ساحت علم و کمال گرایی و حقیقت خواهی و کامیابی و عافیت طلبی کسی منکر نقادی و تمیز سره از ناسره و صحت از سقم اندیشه ای گسترده و گوناگون و بعضا متاثر از جهانی با ایدئولوژی ها و ایسم های مختلف نیست که ، از دین ، سنت و فرهنگی رایج و متعارف ناقدانه سخن گفتن از سخت ترین امور است و دکتر به نیکی و مسئولانه و از سر حسن نیت و فوز خدمت چنین رسالتی را بر دوش گرفت و اساسا لحن ، نگرش و تفکر انتقادی از ویژگی های بارز دکتر شریعتی است .
شاید از زیبایی ها و شگفتی های دنیای شریعتی است که گاه طیفی از مخالفان و مقابلان اندیشه و نگاه شریعتی که بعضا نیزدر ضدیت و ستیز با یکدیگر هستند ، در یک نقطه ، تلاقی دارند و مشترکند و آن مخالفت با شریعتی و اندیشه اوست . یعنی افراد و جریانات فکری ای که خود با هم در تناقض و ضدیت و دشمنی هستند اما در ستیز با شریعتی همدلند و این از نقاط جالب دنیای شریعتی است و جالب تر آنکه این وضعیت در قبل و بعد از انقلاب شکوهمند اسلامی ایران ، در هر دو دوره موجود و استوار است .
یکی از آن مباحثی که در هندسه فکری شریعتی برجسته و مهم است و البته مورد بحث و چالش متفکرین و افراد مختلف واقع شده است " ایدئولویژه سازی دین یا نگاه ایدئولوژیک به دین و نسبت آن با حکومت ، آزادی و دموکراسی " است .
داریوش شایگان به عنوان روشنکفری عرفی در کتاب " انقلاب مذهبی چیست؟ " با ایدئولوژیزه ‌کردن سنت که در ایران توسط شریعتی صورت گرفت و خود او نیز در آن "مغناطیس" گرفتار شده بود، به مخالفت برمی‌خیزد و خواهان جدایی مذهب و سیاست می‌شود. به نظر وی، با ایدئولوژیزه ‌کردن مذهب از آن هتک تقدس می‌شود. سرمایۀ اساطیر را بر سر زمان به سودا می‌نهد، از آنها اساطیر سیاسی می‌سازد، از آنها اسطوره ‌زدایی می‌کند، آنها را در امور این‌ جهانی خرج می‌کند.
اکبر گنجی نیز در مقاله ای می نویسد : « شریعتی در یک پرسش و پاسخ وقتی می‌پرسند نهضت شما چیست [ می‌گوید ] تمام مبارزه من علیه دموکراسی است. ما یک انقلاب می ‌خواهیم که از بالا همه را کنترل بکنیم. در امت و امامت هم به صراحت می‌گوید ما می‌خواهیم یک جامعه‌ ای درست بکنیم که در این جامعه یک سری روشنفکر، ایدئولوگ و انقلابی بر آنجا حاکم باشند و همه را تا ابد مغز شویی ‌بکنیم ... ». گنجی شریعتی را یک انقلابی تمام عیار می‌داند که فقط برای سرنگونی رژیم شاه می‌کوشید‌ . وی می گوید : «شریعتی خود به صراحت اعلام می‌کند که برخلاف روح حاکم بر روشنفکران آزادیخواهان و بر خلاف تقدس شورانگیز دموکراسی ، او سالهای عمرش را صرف محکومیت شدید دموکراسی و دفاع از رهبری ایدئولوژیک کرده است .»  اکبر گنجی معتقد استگفتمان مسلط دهه چهل و پنجاه ، هفت ویژگی داشت: انقلابی، ایدئولوژیک، یوتوپیایی، ضد غرب ( ضد امپریالیست از طریق مارکسیسم- لنینیسم، ضد مدرنیته از طریق هایدگر و بنابر روایت سطحی احمد فردید از هایدگر )، بازگشت به خویشتن، ضد دموکراتیک و عدالت خواهانه  وشریعتی برجسته ترین نماد این گفتمان بود . وی در جای جای مقاله خود شریعتی را دانش آموخته مکتب مارکسیسم – لننینیسم می داند چنانکه به صراحت می گوید :« به گفته شریعتی مردم نیازمند "پرورش فکری" اند . اما چگونه و با چه روش هایی؟ پاسخ روشن است ، از طریق " شستشوی مغزی". این درس را شریعتی در مدرسه لنین و استالین و مائو آموخت » . یا در ادامه می نویسد : «دیکتاتوری پرولتاریای مارکسیستی- لنینیستی مطلوب شریعتی بود » .
ازطرفی جریان روشنفکری دینی ِ جدید که با افکار و دیدگاههای شخصیت هایی چون عبدالکریم سروش و مجتهد شبستری شناخته می شود ایدئولوژیک کردن دین را امری مذموم می داند چرا که ایدئولوژی را واجد خصایصی جزمی ، قشری  و قاطع در اصول می داند . این جریان معتقد است ایدئولوژی راه تعیین می کند و تکلیف می کند که به کدام راه برویم و به کدام راه نرویم و این نیاز به یک طبقه و گروه رسمی از مفسرین دارد و این مانع ایجاد یک جامعه تکثر گراست . سروش معتقد است نظریه قبض و بسط تئوریک شریعت و مهم تر از آن تکثر گرایی دینی در تضاد کامل با ایدئولوژی دینی است . سروش ایدئولوژیک کردن دین و جامعه را به مثابه به مسلخ بردن تفکر و بزدل بار آوردن اندیشمندان یک دیار فرض می کند ، چرا که حرفی برای گفتن باقی نگذاشته است . حرف ها از پیش ، طراحی شده و عنوان گردیده اند . سروش معتقد است استبداد مبتنی بر تبعیت بدون پرسش از ایدئولوژی است و لذا همانند مارکس ایدئولوژی را مجموعه ای از انگاره های کاذب می پندارد که با عقل خود بنیاد و آفرینندۀ استقلال و آزادی ،دشمنی می ورزد؛ یعنی یک نوع آگاهی کاذب .
در مقابل حجه السلام عبدالحسین خسروپناه در کتاب " آسیب شناسی دین پژوهی معاصر " در مقام آسیب شناسی نظریه ترابط دین و ایدئولوژی شریعتی می نویسد : « اگر شریعتی بر این باور باشد که ایدئولوژی به اسلامی و غیر اسلامی تقسیم می شود و اسلام قابلیت ارایه ایدئولوژی را دارد در آن صورت ما با بیان قیودی با ایشان موافقیم ولی اگر اسلام را به ایدئولوژی منحصر بداند و ساحت های دیگر اسلام به ویژه آخرت سازی آن را انکار کند ، بدون شک ما با نظریه اسلام ایدئولوژیک مخالفیم . تعابیر شریعتی تا حدودی مبهم و غیر مشخص است ، هر چند مخالفت شریعتی با مذهب سنتی و پاره ای مناسک دینی نشان دهنده این دیدگاه است . » .
سید حسین نصر فیلسوف سنت گرا نیز معتقد است نه تنها اثرات بلکه شالوده های تمدن مدرن را باید بی اعتبار ساخت ؛ از این رو با مدرنیسم شریعتی که به نظر او اسلام را تا حد یک ایدئولوژی صرف فرو می کاهد ، سخت مخالف بود .
با صرفنظر از نگرش های غرض ورزانه و نقادی های غیر علمی - که تا آنجا بوده که بعضی گروه ها و جریانات مخالف جمهوری اسلامی ، افکار و اندیشه های دکتر شریعتی را اساس و مبنای تئوریک و به نوعی مانیفست نظام جمهوری اسلامی و قانون اساسی و حتی اصل ولایت فقیه دانسته اند و از آن رو تیغ خود را به روی شریعتی و افکارش تیز کرده اند و به وی حمله برده اند – می توان مرکز ثقل اختلافات و داوری ها را در دو مساله خلاصه کرد :
1 ) هر نقد علمی و روشمند دارای پارامترهایست از آن جمله :
آ )  تشخیص محکمات و متشابهات در پروژه و اندیشه و آثار ،و تفسیر متشابهات در پرتو محکمات
ب ) رعایت قواعدی چون عام و خاص، مطلق و مقید، مجمل و مبین و ... برای فهم همه جانبه متن و تفسیر و یا حل تعارضات احتمالی آرای متفکر مورد تحقیق
2 ) اختلاف در تعریف و برداشت از مفهوم ایدئولوژی
ایدئولوژی از مفاهیم بغرنج و پر چالش در ادبیات سیاسی است . کارل مارکس با در نظر گرفتن ایدئولوژی به عنوان عامل پنهان کننده و توجیه کننده توزیع نابرابر منابع و قدرت ، معنای منفی را به آن نسبت داد و اساسا این جریان مارکسیسم بود که ایدئولوژی را وارد گفتمان سیاسی نمود . مارکس ایدئولوژی را نوعی آگاهی کاذب  و وارونۀ تاریکخانه ای تعریف می کند که عاملی است در دست بورژوازی برای فریب و سلطه برتوده ها . در حالیکه دوورژه ایدئولوژی را نظام پیکری تعریف می کند که دارای دو نقش مهم است : یک آنکه اعتراض های خصوصی خود را هماهنگ می کند و آن را در قالب تعارضات و کشمکش های دسته جمعی در می آورد و دیگر آنکه به این تعارضات خصلت اعتراض به ارزش های حاکم و موجود را می دهد و از این راه تعهد عمیق تری ایجاد می کند . از دید کارل فون اشتین ، ایدئولوژی به مثابه نظام منسجمی از ایده ها و باورها است که بیانگر طرز تلقی انسان در قبال جامعه بوده و او را به شیوه ای از رفتارها سوق می دهد که بیانگر طرز اعتقاد و تفکر اوست .
یک زمانی دکتر مصطفی ملکیان در پاسخ به ناقدان نظریه ایدئولوژیک بودن اسلام ِ شریعتی گفته بود که اسلام ایدئولوژیک بود ، شریعتی آن را احیا کرد . در حالیکه آن تعریفی که فی المثل دکتر سروش از ایدئولوژی به عنوان آگاهی کاذب با قرائت مارکسیستی اعاده می کند با برداشتی که مثلا دکتر ملکیان دارد با آنچه که دکتر شریعتی و آیت الله مطهری به کار می گیرند فرق می کند .
حال به گوشه ای از دیدگاهها و ثقل تفکرات خود دکتر شریعتی در ارتباط با بحث حاضر می پردازیم .
ایشان می گویند :« یکی از هم ‌فکران از من پرسید : به نظر تو مهمترین رویداد و درخشانترین موقعیتی که ما در سالهای اخیر کسب کرده‌ایم چیست ؟ گفتم : در یک کلمه : تبدیل اسلام از صورت یک فرهنگ به یک ایدئولوژی میان روشنفکران ، و از سنتهای جزمی به خودآگاهی مسئولیت‌ زای انتخابی در وجدان مردم.» (مجموعه آثار 1، صفحه 209 ) . دکتر شریعتی " علم را عبارت از آگاهی عالم نسبت به واقعیت خارجی، صورت ذهنی از یک واقعیت عینی و کشف یک رابطه، یک اصل، یک صفت یا خصوصیت در انسان می داند . رابطه عالم و معلوم (علم) شبیه رابطه آینه با شیئی است که در برابرش قرار دارد، یعنی علم پدیده ای است انفعالی که عالم در معلوم اثر نمی‌گذارد و تابع واقعیت خارجی است . چنانچه عالم دخالتی در علم کند آنرا خراب و تبدیل به جهل می ‌کند . درصورتی ‌که ایدئولوژی عبارت است از اعتقاد متفکر نسبت به ارزش واقعیت عینی و ارزیابی و قضاوت واقعیت خارجی و اعتقاد به اینکه چگونه می‌توان ناهنجاری‌های این واقعیت را تغییر داد و به شکل ایده‌آل درآورد . در واقع بررسی واقعیت خارجی علم است و آنگاه که درباره ارزش‌ها قضاوت، انتقاد و پیشنهاد می‌کنیم در مرحله ایدئولوژی قرار داریم . دکتر شریعتی ایدئولوژی را دارای سه مرحله می ‌داند: جهان بینی، ارزیابی انتقادی محیط و پیشنهادها و راه حل‌ها برای رسیدن به اهداف و ایده‌آل‌ها " . بنابراین ایده‌آل‌ها را معتقدات فرد می‌داند از آن جهت که وضع موجود را نقد می‌کند و درصدد تغییر بر می‌آید، چرا که به عنوان یک فرد دارای ایدئولوژی ، احساس مسئولیت و تعهد می‌کند و به همین جهت است که علم و فلسفه در تاریخ ، مبارزه نیانگیخته و اگرچه در آن‌ها اختلاف زیاد بوده اما جنگ ها، فداکاری‌ها و جهادهای پرشکوه را ایدئولوژی‌ها به وجود آورده اند چرا که طبیعت و اقتضای آن ایمان، مسئولیت و فداکاری است. ایدئولوژی هرگز از انسان و از یک نسل خاص جدا نیست و می‌تواند در مسیر خود از ایدئولوژی های دیگر به عنوان اجتهاد استفاده کند و نه تنها از آن چیزی کم نمی‌شود بلکه تحقق کاملتری پیدا می ‌کند چرا که اگر چیزی نیاموزد فقیر و منجمد و محدود می ‌ماند . ایشان ایدئولوژی را سیستمی باز و تحول پذیر معرفی می کند که گزاره های آن پیوسته در بستر واقعیت های اجتماعی و عقل و تجربه ، تحول می یابند . اگر در جامعه ای استبداد حاکم باشد ، ایدئولوژی ، ضد استبدادی ، اگر استعمار حاکم باشد ایدئولوژی ، ضد استعماری ، و اگر بی عدالتی حاکم باشد ایدئولوژی باید ظلم ستیزانه باشد .مسئله ‌ای که در تعریف دکتر شریعتی از ایدئولوژی مهم است رابطه آن با مذهب است. او مذهب را دو گونه می‌داند که علیه یکدیگراند. برای مثال در خصوص اسلام آن ‌را دو گونه می‌داند؛ یکی اسلامی که ارتجاع و تخدیر را به وجود می آورد، آزادی را قربانی می‌کند و توجیه کننده وضع موجود است، دیگری اسلامی که راستین است و بزرگترین مبارزه را کرده و خود قربانی اسلام اول شده است. بنابراین مذهب در تلقی اول سنت اجتماعی است، یعنی روابط و شعائر مرسوم اجتماعی ِ تلقینی و ناخودآگاه عملی که سبب حرکتی نمی‌شود، بلکه تنها ، نتیجه استمرار آن در طول زمان است که به سنت تبدیل شده است. اما در تلقی دیگر مذهب را ایدئولوژی می ‌داند که فرد یا طبقه آن‌ را آگاهانه پذیرفته و بر اساس نیازها و ناهنجاری‌های موجود ِ عینی و براساس آرمان‌ها ، مسئولیت و حرکت های آگاهانه ایجاد می‌کند.
دکتر شریعتی معتقدند ايدئولوژي ، آگاهي انتقادي تغييردهندۀ وضع موجود در برابر استحمار، آگاهي كاذب ِ توجيه‌گر ِ وضع حاكم است . از دیدگاه ایشان کارکردهای ایدئولوژی عبارتند از : شناخت واقعیت ، تعیین رسالت آدمی و ارائه طریق هدایت و از این روست که می نویسند : لیبرالیسم سرمایه‌ داری می‌گوید : برادر! حرفت را خودت بزن ، نانت را من می‌خورم .
مارکسیسم برعکس می‌گوید : رفیق! نانت را خودت بخور، حرفت را من می‌زنم .
فاشیسم می‌گوید : نانت را من می‌خورم، حرفت را هم من می‌زنم، تو فقط برای من کف بزن!
اما : [نظر شریعتی] نانت را خودت بخور، حرفت را خودت بزن ، من برای اینم تا این هر دو حق برای تو باشد. من آنچه را حق می‌دانم بر تو تحمیل نمی‌کنم . من خود را نمونه می ‌سازم تا بتوانی سرمشق گیری .  آیا به راستی علی اینچنین سخن نمی‌گوید‌ ؛ فلسفه زمامداری اش را می‌گوید، و آزادی فردی‌اش را : لا تکن عبد غیرک جعلک الله حراً ( مجموعه آثار 35 ، بخش اول، صفحه 228 ).
اما ایشان در باب دموکراسی در کتاب "امت و امامت " بر این باور است که هم وصایت درست است و هم شورا و این دو در طول یکدیگرند و نباید آن دو اصل را در برابر هم قرار داد اما در روزگار پس از درگذشت پیامبر شرایط برای حاکمیت شورا و تأسیس نظام دموکراتیک آماده نبود و می‌بایست دوره‌ای ( یعنی همان دوران دویست وپنجاه ساله عصر امامت ) با وصایت، که شریعتی از آن تحت عنوان حکومت موقت انقلابی یاد می‌کند، اداره شود تا مردم آگاه شوند و به استقلال فکر و رأی برسند و آنگاه از طریق انتخابات و سیستم دموکراسی خود را مدیریت کنند و لذا در پایان ، شریعتی اصل جاودانه و عام اسلامی را همان دموکراسی می‌داند و وصایت را به عنوان یک استثنا بر قاعده و به ضرورت می‌پذیرد. او به صراحت می‌گوید : شورا ، اجماع و بیعت یعنی دموکراسی، یک اصل اسلامی است و در قرآن بدان تصریح شده است . البته ما در اینجا در مقام داوری و نقد نوع تحلیل و تفسیر دکتر شریعتی از یک حادثه تاریخی مذهبی نیستیم که در جای خود قابل بحث است بلکه صرفا با آوردن این مطلب خواستیم بی اساس بودن نظرات اکبر گنجی در دموکراسی ستیز بودن دکتر شریعتی را نشان دهیم که خود شریعتی در مجموعه آثار 35 ( بخش دوم، صفحه 683 ) می‌گوید : دموکراسی یک کالای صادراتی نیست ، درجه‌ای متعالی است که باید جامعه‌ای بدان نائل آید . حال صاحب چنین دیدگاهی چگونه می تواند ایدئولوژی را یک آگاهی کاذب توجیه گر و به عنوان یک پودر شست و شو دهنده مغز توده ها در جهت فربه کردن منافع طبقه حاکم و طبقه قدرت بداند و دموکراسی ستیز و دارای روح استبداد باشد ؟
اساسا جزیی نگری ، تقطیع برخی عبارات و جملات و نتیجه گیریهای هدفدار و کیفر خواستی ، جابه جایی اصول و فروعات ،  و وارونه سازی استثناها و قواعد فکری و برخورد گزینشی با افکار و نوشته های هر متفکری ، کج روی و مختوم به خبط و خطاست ، که منطقا بررسی گفتمان و اندیشه هر متفکری در چارچوب طرح کلان و هندسه فکری و در پرتو محکمات فکری او و متناسب با جفرافیایی زمانی و مکانی زیست وی باید مورد بحث و جراحی قرار بگیرد .
آقای گنجی ، شریعتی را متهم به انقلابی گری می کند و می نویسد :« او انقلابی تمام عیار بود . شریعتی اصلاح طلب نبود. برای او عمل انقلابی مهم بود. عصر، عصر عمل و نفی نظر و ذهنیت بود . شریعتی می گفت: حقیقت، در عمل است که خود را باز می نمایاند، باید به فکری که جنبه عملی دارد تکیه فکری کنیم » . در حالیکه اساسا انقلابی گری با اصلاح طلبی [ اصلاح اجتماعی – سیاسی ] تباین عامی ندارد و انقلابی ‌گری شریعتی به حق و به درستی بر ضد استعمار و استبداد و استثمار و استحمار بود و این عمل او عین اصلاح گری بود .
شاید نگاهی بر انسان شناسی شریعتی پرتوی روشن بر بد فهمی ها و دگر اندیشی ها و بعضا مغالطه گری ها و غرض ورزی های نابخردانه باشد . به عقیده دکتر شریعتی ، انسان ، حیوانی اوتوپیست ، متعصب ، سیاسی ، عصیان کننده ، آفریننده ، تفنن جو و منتظر است . انسان اوتوپیست ، انسانی است که چه به صورت تاریخی و چه به صورت مدرن ، همواره متعالی می ساخته و همیشه متعالی هم خواسته است . تعصب به عنوان یکی از غرایز انسانی نیز پیوند شدید و قوی داشتن به یک گروه همفکر و همدرد است . سیاست عبارت است از خودآگاهی نسبت به محیط و جامعه و سرنوشت و درد و زندگی مشترک انسان ِ جامعه ای که در آن زندگی می کند و به آن وابسته است . عصیانگری نیز از ویژگی های بارز انسانی است و هر کس به میزان عصیانش ، ارزش دارد . آفرینندگی و عصیان انسان یعنی آزادی و اراده انسان . آزادی در برابر هر چیز حتی اراده خدا . همین آزادی و احساس آفرینندگی انسان است که به صورت عصیان و تفنن جویی جلوه می کند و هنر و تکنیک را پدید می آورد .
به وضوح روشن است که این نوع نگاه به انسان که در آن انسان آزاد است حتی در برابر خدا و عصیان گری از ویژگی های بارز آن شمرده می شود نمی تواند دموکراسی ستیز و مطلوبش دیکتاتوری پرولتاریای مارکسیستی- لنینیستی و معتقد به شستو و شوی مغزی برای پیشبرد یک مکتب و ایدئولوژی استحاله گر باشد که اساسا چنین نگاهی به انسان ، در مظروف معنایی اش هم انقلابی بودن را داراست ، هم اصلاح گر بودن را و هم پویایی و تحول گرایی و دوری از جمود و انقباض فکری را ! دموکراسی شریعتی نه یک دموکراسی فریب که در ظاهر متعالی و در باطن استحاله کننده ذهن آزاد توده ها به نفع طبقه بورژوا و امپریالیزم سازنده " انسان قلابی " ،که دموکراسی متعهد ، اخلاقی ، اصلاح گر و حتی انقلابی ! است . روشنفکری شریعتی نیز بر خلاف تعریف سکولار و عرفی از روشنفکری ، سر مِهر با ایدئولوژی دارد چرا که روشنفکری او ادامه نبوت در عصر خاتمیت و غیبت است و ایدئولوژی او یک پراکسیس اجتماعی روشن گر برای رهایی از سلطه ‌گری‌های مثلث زر و زور و تزویر می باشد و از این روست که دیدگاه عبدالقادر مالک درباره فاتالیسم اسلامی و اینکه انسان درمکتب اسلامی تحقیر و پست و مبتذل و موجودی منحط شده است ، را نقد می کند و می گوید : آیا انسان با صفات خود آگاهی و انتخاب کننده و آفریننده و جانشینی خداوند ، تحقیر شده است یا اینکه ایدئولوژی های مدرن با وجود ابعاد مترقی و منطقی که دارند و به میزانی که بسیاری از نیازهای انسان را برآورده می کنند و به جامعه بشری ، تکامل و قدرت و خود آگاهی نسبی می دهند ، انسان را قربانی و خود انسان را فراموش می کنند و این فاجعه بزرگی است .
برای روشن تر شدن ابعاد فکری دکتر شریعتی مطلب دیگری از ایشان نقل می کنیم تا روشن کننده موضع و نگاه ایشان در باب آزادی ، ایدئولوژی ، دموکراسی و نسبتشان با دیکتاتوری لنین باشد . ایشان کلیت مکتب فکری شان را اینگونه ترسیم می کنند :
1- در برابر استعمار و امپریالیسم سرخ و سیاه، تکیه ‌گاهم ملیت است.
2- در برابر سلطه فرهنگی غرب، تکیه ‌گاهم تاریخ و فرهنگ خودم.
3- در برابر ایدئولوژی‌های مارکسیسم، اگزیستانسیالیسم، نیهیلیسم، ماتریالیسم، ایدئالیسم، تصوف شرقی، عرفان هندی، زهد اخلاقی مسیحی، اومانیسم مادی غربی و همه موجها یا جریانهای ایدئولوژیک گذشته و حال : اسلام.
4- از میان همه فرقه‌ ها و تلقی‌های مختلف اسلامی، تشیع و از اقسام آن : تشیع علوی.
5- با کاپیتالیسم که ملیت را تجزیه می‌کند و انسان را دو قطبی و استثمار را تشدید و فقر و فساد و حق‌ کشی را همیشگی می‌سازد و طبیعی و روز‌‌افزون، با دیکتاتوری فردی، فکری، مذهبی و طبقاتی که رشد آزاد انسان و اندیشه و احساس و هنر و خلاقیت انسان را می‌ کشد و به جمود می‌کشاند، با مارکسیسم که تعمیم بورژوازی از یک طبقه به تمام اندام جامعه است و سلطه فرا گیرنده و همه‌ جانبه و پایان ‌ناپذیر دولت و پوشش تمام جامعه و تمامی ابعاد زندگی مادی و روحی انسانها در یک شبکه پیچیده بروکراتیک و دیکته کردن عقیده و ذوق و علم و فلسفه و هنر و ادب و حتی زیبایی و زندگی خصوصی از جانب یک سازمان رسمی و دولتی و از هستی مادی و معنوی ساقط شدن همه افراد انسانی در برابر قدرت ربانی و ولایت مطلقه دستگاه حاکم و غالبی شدن همه کس و همه چیز در یک نظام و نصب شدن انسانها در یک سازمان و بالاخره ادغام فرعون و قارون و بلعم باعوراست در یک رهبر و جانشین رئیس ‌پرستی است به جای خدا پرستی و محکومیت مطلق و ابدی و جبری انسانیت است به ماتریالیسم ماتریالیستی بخش‌ نامه شده دولتی ... مخالفم ( مجموعه آثار 1، صفحه 96- 97)
و بالاخره دکتر شریعتی که به عنوان شاگرد خلف مکتب مارکسیسم – لنینیسم و مخالف سرسخت دموکراسی و آزادی که تمام عمرش را صرف مبارزه با انواع و اقسام مظاهر دنیای مدرن ، از لیبرالیسم گرفته تا حقوق بشر معرفی می شود همین غرب سرمایه ‌داری و همان آزادی و حقوق بشر و دموکراسی موجود غربی را بر شوروی ( آن روز ) و بلوک لنینیستی و استالینیستی و مائوئیستی ترجیح می‌دهد و می نویسد : « چنانچه امروز می‌بینیم سرمایه ‌داری شرفش بیشتر از سوسیالیسم است : آنجا گاهی ندای انسانی به گوش می‌رسد. [ ولی] آنجا که اصلاً خفقان است، انگار دیگر بشر نیست، آدم وحشت می‌کند! اگر در جایی یک فاجعه انسانی به وجود بیاید بالاخره از همان فرانسه پلید هم صد تا صدا و ندا و ... بیرون می‌آید ... خود کمونیست ها که از رژیم‌هایشان در می‌روند به اروپا می‌روند. » (مجموعه آثار 23، صفحات 348-350 ).
منابع
1 – شریعتی ، علی / ایدئولوژی و تمدن، انسان و اسلام / 1336
2 – شریعتی ، علی / بحثی در ایدئولوژی (پرسش و پاسخ)، نشر معراج،1354
3 – شریعتی ، علی / جهان بینی و ایدئولوژی ، نشر سهامی انتشار، 1372
4 - شریعتی ، علی / اسلام شناسی، جلد اول نشر قلم ،1375
5 - شریعتی ، علی / بازگشت ، نشر الهام ،1381
6 - شریعتی ، علی / خود سازی انقلابی ، نشر چاپخش ،1358
7 - 5 - شریعتی ، علی / امت و امامت، نشر قلم ،1357
8 – سروش ، عبدالکریم / فربه تر از ایدئولوژی ، نشر صراط ، 1378
9 - سروش ، عبدالکریم / قبض و بسط تئوریک شریعت ، نشر صراط ، 1370
10 – حقیقی راد ، بابک /« ایدئولوژی» ، روزنامه شرق ، 1385ش 823
11- عالم ، عبد الرحمان / بنیادهای علم سیاست ، نشر نی ،1381
12 – نش ، کیت / جامعه شناسی سیاسی معاصر ، ترجمه محمد تقی دلفروز ، نشر کویر ، 1380
13 – اشکوری ، یوسف / پاسخ به پندارهای اکبر گنجی در مورد علی شریعتی
14 – گنجی ، اکبر /  یوتوپیای لنینیستی شریعتی
15 – امام جمعه زاده ، سید جواد / روحانی ، حسین / بررسی تحلیلی ایدئولوژیک کردن دین از نگاه دکتر علی شریعتی ، 1386
16 – خسروپناه ، عبدالحسین / آسیب شناسی دین پژوهی معاصر،پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی،1388
 
موضوعات مرتبط: مقالات , ,

|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0


فقدان مسئولیت پذیری عامل رخ داد فاجعه عاشورا(فرهاد حسن سلطانپور)
دو شنبه 3 تير 1392 ساعت 20:35 | بازدید : 632 | نویسنده : شورای نویسندگان | ( نظرات )

 

فرهاد حسن سلطانپور
« حمد و سپاس برای خداست ، آنچه خدا بخواهد خواهد شد و هیچ قدرت و نیرویی تاثیر نخواهد کرد ، مگر به اراده خداوند ، و درود خداوند بر رسول بزرگوارش باد . مرگ همچون گردن بند بر گردن دختران جوان ، کشیده و بسته شده است ، و من به دیدار نیاکان خود مشتاقم ، آن چنان اشتیاقی که یعقوب به دیدار یوسف داشت . از قبل برای من قتلگاهی انتخاب شده که باید به آنجا برسم . گویا می بینم بند بند بدنم را گرگان بیابان بین " نواویس" و " کربلا " از هم جدا می کنند و شکم های گرسنه خود را سیر و انبان های خالی خود را پر می نمایند . از آنچه با قلم تقدیر و سرنوشت نوشته شده است ، گریزی نیست . ما خاندان رسالت به آنچه موجب رضا و خشنودی حق است راضی هستیم ، و در برابر امتحانات و بلاهای او شکیبا و صابریم ، و خدا پاداش صابرین را به صورت کامل به ما عنایت خواهد کرد . هرگز پاره های تن رسول خدا از او جدا نمی گردند ، بلکه در بهشت برین و حضیره القدس گرداگرد او جمع می شوند و چشم رسول به دیدار آنها روشن می شود ؛ و وعده او به وسیله خاندانش تحقق خواهد پذیرفت . حال هریک از شما که آماده جانبازی و فداکردن خون خویش در راه ما است و خود را برای دیدار خداوند آماده کرده است با ما همسفر شود که من ان شاء الله صبحگاهان حرکت خواهم کرد . » ( 1)
آیا مسلمانان زمان حضرت سید الشهداء ایشان را می شناختند ؟ اگر می شناختند چرا عده ای به جنگ با او آمدند و دیگران هم سکوت کردند ؟ حضرت در ظهر عاشورا برای مردم خطبه ای خواندند و فرمودند : « اگر من را نمی شناسید و نمی دانید پیامبر اکرم درباره من چه فرموده ، در بین شما هنوز اصحاب پیغمبر مثل جابر بن عبدالله انصاری ، زید بن ارقم و انس بن مالک هستند ، بروید از آنها بپرسید .» در سال 61 هجری علیرغم اینکه بیش از 50 سال از رحلت پیامبر اکرم نمی گذشت اما چنان ابهام و تاریکی بر سرزمین های اسلامی حاکم بود که هیچ جا مأمن امنی برای امام و یارانش محسوب نمی شد چنانکه امام سجاد ( ع) می فرمایند : « در مکه و مدینه بیست مرد نیست که ما اهل بیت را دوست داشته باشد .» (2) مکه و مدینه مرکز تحرکات مزدوران یزید بود آن چنانکه حکومت اموی ، گروهی از سربازان را در لباس حجاج به مکه فرستاده بود تا امام را دستگیر کنند یا ایشان را به شهادت برسانند . شام هم حدود 42 سال تحت سیطره و حکومت معاویه بود و در این سال ها ، معاویه مردم شام را به گونه ای پرورش داده بود که فاقد بصیرت و آگاهی دینی باشند . حکومت پلید بنی امیه ، خود را تنها خویشاوندان پیامبر (ص ) معرفی می کردند طوریکه پس از پیروزی قیام عباسیان و استقرار حکومت ابوالعباس سفاح ، ده تن از امرای شام نزد وی رفتند و همه سوگند خوردند که تا زمان قتل مروان ( آخرین خلیفه اموی ) نمی دانستند که رسول خدا جز بنی امیه یاران دیگری نیز داشت . (3) به همین خاطر بود که در پی نامه های متعددی که کوفیان برای امام ارسال کردند ، حضرت تصمیم گرفتند به سوی کوفه حرکت کنند . کوفه سرزمینی بود با 140 هزار نفر جمعیت (4) که در بدو تأسیس ، ساکنان آن را قبایل نزاری و یمنی تشکیل می دادند و بعدها سایر قبایل و عناصر غیر عرب نیز بر ترکیب جمعیتی شهر اضافه شدند . شیعیان " اعتقادی "  گروه اندکی از مردم کوفه را تشکیل می دادند که عده ای از آنها نیز در زمان معاویه دستگیر و شهید شده بودند و سایر افرار جزء "  شیعیان سیاسی " محسوب می شدند . (5) عدم انسجام در مبانی فکری و معرفتی ، ضعف ایمان و نقصان در بینش و خطای تحلیل و شبهه افکنی دستگاه باطل موجب می شد که آنان گاهی پیرو حق باشند و گاهی علیه آن ! چنانکه امام علی (ع) در جایی می فرمایند : « من شما را از میان همه شهرها برگزیده ام و بر آن هستم که در میان شما فرود آیم زیرا از مودت و محبت شما نسبت به خود که به خاطر خدا و پیامبر است اطلاع دارم .» (6) در حالیکه در جایی دیگر می فرمایند : « بدن های شما در کنار هم ، اما افکار و خواسته های شما پراکنده است . سخنان ادعایی شما سنگ های سخت را می شکند ولی رفتارهای شما دشمنان را امیدوار می سازد . » (7)
در قسمتی از نامه ای که توسط 12 هزار نفر از مردم کوفه برای حضرت نوشته شده بود می خوانیم : « ما از شما خواهش می کنیم به کوفه تشریف بیاورید ، شاید حضور شما در این شهر موجب شود که جامعه ما راه حق را بشناسد ، آن را بپیماید و مردم در مسیر حق با یکدیگر متحد شوند . »  اما چندی نمی گذرد که همین مردمان ، شمشیر به دست حادثه ای می آفرینند و آتشی برپا می کنند که بعد از گذشت 14 قرن ، داغ آن ما را می سوزاند .
ضعف معرفت ، سستی ایمان و تمنّیّات و خواهش های نفسانی دو عامل مهم در تغییر رأی و رفتار کوفیان بود . آنان نیز سکولار بودند ، می گفتند : دین از حکومت جداست . فهم آنان از پیامبر و ائمه  در حدّ تفسیر قرآن ، ارشاد و هدایت گری بود .
در حادثه عاشورا ما با چهار طیف مردم مواجهیم ؛ طیف اول جبهه باطل است  که قبل از ظهور اسلام دارای حیات است و در شکل گیری حوادث مختلف ، مستقیم یا غیر مستقیم به ایفای نقش می پردازد . زمانی در تقابل علنی با پیامبر (ص) است آنجا که محاصره اقتصادی را بر پیامبر و یارانش تحمیل می کنند و یا زمانی که قصد کشتن پیامبر را دارند و خوابیدن علی (ع) در بستر پیامبر توطئه آنان را خنثی می کند و زمانی با فتنه انگیزی و یار گیری از یاران پیامبر ، جریان سقیفه را طراحی می کنند . این خط باطل همانند حوادث گذشته در فاجعه عاشورا نیز نقش طراح و فتنه گری را دارد . طیف دوم موحدان و شیعیان اعتقادی حضرت هستند که پا جای پای ایشان می گذارند و فرمانبر و پیرو راستین و حقیقی اسلام می باشند . طیف سوم که عدۀ کثیری را شامل می شود مردمی هستند با درجه ایمان و اعتقاد متوسط ! مردمی که رفتار سیاسی – اجتماعی – مذهبی آنها بیشتر تابعی از احساسات و شور آنهاست تا پیرو عقلانیت و شعور آنها ! و این عدۀ کثیر، بهترین ابزار برای طیف طراح و فتنه گر هستند تا با کارگردانی فریبنده ، از آنان بازیگرانی بی نقص و ماهر بسازد ! و اما طیف چهارم که بر حق و باطل بودن شخصیت ها ، پدیده ها و حوادث اجتماعی – سیاسی آگاه هستند لکن عدم احساس مسئولیت باعث می شود حضرت را تنها بگذارند . اینان کسانی هستند که منفعت طلبی ها و مصلحت اندیشی هایشان را در قالب توجیه ها و مغالطات می پوشانند و چنین می اندیشند که حقیقت نیز از سپهر اذهان تعالی خواه و چشمان زیبا طلب پوشیده خواهد ماند ! عبیدالله بن حرّ جُعفی ، عمر بن قیس ، سلیمان بن صُرد خزاعی جزء این گروه هستند . حضرت سید الشهداء وقتی از عبیدالله بن حرّ جعفی کمک خواست ، اسب جنگ آوری داشت و به حضرت گفت : اسب در اختیار شماست ، ولی طبق اوضاعی که در کوفه دیده ام حضور در کنار شما فایده ای ندارد یا سلیمان بن صرد خزاعی که با بی تفاوتی و عدم مسئولیت پذیری ، عملا زمینه شهادت مسلم بن عقیل را فراهم آورد .
در پایان می خواهم نتیجه گیری کنم و آن اینکه :
1 – به نظر نگارنده ، فاجعه عاشورا معلول نقش آفرینی دو گروه است ، گروه اول جریان باطلی است که در تمامی حوادث و جنگ ها حضور دارد و گروه دوم نخبگان و آگاهانی که در پرتو منفعت طلبی و مصلحت اندیشی ، مسئولانه عمل نکردند که چه بسا اگر به آنچه می دانستند و ایمان داشتند مسئولانه می نگریستند و مسئولانه عمل می کردند می توانستند علف هرزی باشتد بر بذرهای فتنه انگیزان شیطان صفت و چراغ روشنی باشند بر اذهان خفته و چشمان نابینا !
2 – شور مذهبی به تنهایی عامل نجات بخش نیست ، آنچه که پیش برنده و تحول بخش است شعور و معرفت مذهبی است ! اگر قرار باشد ما نیز در این عصر با عاشورایی دیگر مورد امتحان قرار بگیریم آیا رو سفید خواهیم شد ؟ نکند شور مذهبی ما زیر آماج پرتو افکنی های شبهه گون ، سرد شود و بُرندگی خودش را از دست بدهد ! در معرفت و فهم مذهبی غوطه ور شویم که عامل نجات و تحول است !
1 امام حسین (ع) هنگام خروج از مکه این خطبه را خواندند .
2 ابو ابراهیم بن محمد الکوفی ، الغارات ، تهران ، انجمن آثار ملی
3 ابن ابی الحدید ، شرح نهج البلاغه
4 ابراهیم پاشا ، نهضت کوفه از دیدگاه روانشناسی اجتماعی
5 محمد حسین رجبی دوانی ، کوفه و نقش آن در قرون نخستین اسلامی
6 محمد بن جریر طبری ، تاریخ طبری
7 نهج البلاغه ، ترجمه محمد دشتی ، خطبه 29
 
 
موضوعات مرتبط: مقالات , ,

|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0


زندگی چیست(فرهاد حسن سلطانپور)
دو شنبه 3 تير 1392 ساعت 20:25 | بازدید : 2197 | نویسنده : شورای نویسندگان | ( نظرات )

 

فرهاد حسن سلطانپور
« قال ربنا الذی اعطی کل شی خلقه ثم هدی : پروردگار ما آن خدایی است که به هر چیز که از نعمت خلقت بهره مندش فرموده نعمت هدایت را نیز به او ارزانی داشت . » _ طه : 50
زندگی چیست ؟ آیا به گفته پینداروس زندگی « رویای یک سایه » است یا به گفته کالدرون « زندگی رویاست » و یا به گفته شکسپیر « ما خود خمیر مایه رویاییم » که این قول اخیر سوگمندانه تر از قول کالدرون است ؛ چه این مرد کاستیلی فقط می گوید زندگی رویاست ولی نمی گوید که ما خود بیننده آن رویاییم ولی شاعر انگلیسی ما را خوابی می داند که که خود خواب می بیند ! و یا مثل دکتر شریعتی که زندگی را تثلیث نان ، آزادی و فرهنگ معنا می کند ! و یا مثل میگل داونامونو که ابدیت و جاودانگی را والاترین آرزوی بشر می نامد و می گوید : عطش ابدیت همان چیزی که آدمیان عشق می نامند و هر که دیگری را دوست دارد ، می خواهد خود را در او ابدی کند ، آنچه ابدی نباشد ، راستین نیست . و یا سقراط که هنگام مرگ گفت زیستن یعنی مدت دراز بیمار بودن . شاید هم زندگی خوردن و زنده ماندن و تولید مثل و تکرار مکررات است ! از خویشتن خویش کناره کن و ببین که چه می گویند ؛ در گذر عمر بزرگ می شوی ، ازدواج می کنی ، صاحب فرزند انی می شوی و خود را فدای آنان می کنی . زیرا متعلق به تو هستند ، جگر گوشه تو و ادامه وجود تواند و آنها نیز به نوبه خود ، خود را فدای فرزندانشان خواهند کرد و آن فرزندان نیز فدای فرزندان خویش و همچنین تا غیر النهایه پیش خواهند رفت ! آیا این فداکاری عبثی نیست که هیچ کس بهره ای از آن نمی برد؟
حال به واقع این زندگی چیست ؟ آیا زندگی در نگرش فلسفی اش ، معنا و مفهوم پیدا می کند ؟ اساسا انسان به دنبال چیست ؟ به دنبال حقیقت ؟ حقیقت چیست ؟ نیچه می گوید حقیقت صرفا ارزش هایی ست که برای حفظ و بقای زندگی آفریده شده است و آنچه فیلسوف می جوید حقیقت نیست بلکه بیشتر استحاله جهان به انسانهاست . به نظر نیچه چیزی به نام میل به معرفت و حقیقت وجود ندارد ، آنچه هست صرفا میل به باور حقیقت است . به همین جهت نیچه اهمیت حقیقت را برای انسان در این می بیند که والاترین و ناب ترین زندگی با این باور ممکن می گردد که آدمی مالک حقیقت است و انسان را نیازمند به باور حقیقت می داند . از دیدگاه نیچه حقیقت کاملا بشری و آفریده فکر و خیال و زبان بشر است . حقیقت سپاه متحرکی از استعاره ها ، مجازهای مرسل و انواع و اقسام قیاس به نفس  بشری است . مجموعه ای از روابط بشری که به نحوی شاعرانه و سخنورانه تشدید و دگرگون و آرایش شده است و اکنون پس از کاربردهای طولانی و مداوم در نظر آدمیان امری ثابت می تماید . به همین خاطر نیچه حقیقت را توهماتی می داند که ما موهوم بودنشان را از یاد برده ایم ، استعاره هایی که از فر ط استعمال فرسوده و بی رمق گردیده اند و از این روست که نیچه هنر را بزرگترین انگیزه زندگی می داند و با تاثر از نگرش آپولونی عصر یونان قدیم ، نگاه زیباشناسانه و هنری به جهان ، اراده به نمود ، خیال و شدن را متافیزیکی تراز اراده به حقیقت می داند و هنر را برتر از حقیقت و حقیقت را دروغ می پندارد . در واقع نیچه معتقد بود که با تمسک به هنر و شعر و موسیقی تمام رنج ها و مشکلات و مشقت های این دنیا قابل تحمل خواهد بود . این نیز نگاهی دیگر به زندگی ، انسان و حقیقت است .
اما عارفان چه می گویند و آنها چگونه نگاه می کنند ؟ از نظر عارفان ، زندگی این دنیایی ، سایه ای از از زندگی واقعی ست و نباید به آن دل بست ، برای آنکه گذرا ، عبث و رنج آور است . و این زندگی از جهت آنکه در راه باشد یا بیراه ، تکلیف او را در دو عنصر عشق و نفس معین می کند . نفس فروکشنده زندگی است و ، آن را به قعر ذلت می برد و تباه می کند ، عشق در مقابل فرابرنده است به آن معنی و اعتلا می بخشد . اگر قابیل نخستین کسی بود که برادرش هابیل را کشت ، برای آن بود که نفس بر او چیره بود . در مقابل ، عشق سرا پا رافت و بهجت است . آرامش و یگانگی در جامعه برقرار می کند . با آن مردم همدیگر را به چشم دوست می نگرند . زندگی در پرتو آن پهناورتر از آن می شود که خودی و غیر خودی در آن مطرح باشد . عارفان می خواستند با سرکوب نفس ، ناهمواری های زندگی را هموار کنند ، ظلم و تبعیض و تفرعن را بزدایند . در همین جا بود که موضوع عقل و عشق مطرح شد . جهت گیری عارفان بر ضد عقل – نوعی از عقل – برای آن بود که کسانی که آن را در حسابگری به کار گرفته بودند ، انحرافاتی پدید آورده بودند وآن را در خدمت دنیا داری و استیلا گذارده بودند . از سوی دیگر چون تعبیه عقل به هیچ وجه قادر نبود که تمام نارساییهای زندگی را از میان بر دارد ، عارفان با خود اندیشیدند که بلکه عشق بتواند کاری کند . اما در اینجا مساله ای دیگر وجود دارد که بسیار مهم می نماید و آن هراس از مرگ و جاودانه نبودن است ! مرگ که نبودش خواسته می شود و چون نبودش را می خواهند عارفان خود را به آغوش آن می سپارند تا دیگر موجبی برای هراس از او نماند . از نظر عرفا ، عشق در تمام شئون زندگی سیران دارد ، پیوند دهنده زمین و آسمان است . این عشق تا چه اندازه جسمی و تا چه اندازه معنوی است ؟ چگونه بتوان جسم را نادیده گرفت که تجسم و کالبد زیبایی است ! و زیبایی انسانی جزیی از زیبایی کل است که ادامه حیات بر آن قائم است . غریزه جنسی به عشق تبدیل می شود و عشق جسمانی به عشق عرفانی بدل می گردد ، نظیر تبدیل آب به بخار و ابر است ولی اصل ، همان آب است . هدف نهایی انسان رسیدن به پایداری و رهایی از گذراندگی است . چون این هدف به لحاظ قانون طبیعی قالبل حصول نیست ، کیفیت را جانشین کمیت کرده اند و محور را عشق را قرار داده اند . این در عالم واقع یک وجود خاص مانند لیلی می طلبد و در عالم عرفان یک وجود کل که مجموعه ای باشد از همه زیبایان جهان که بتواند آن عطش بزرگ را سیراب کند و آن مستلزم به دست آوردن « بود » در شعله ور کردن کل ذخیره وجود است .
حال یک سوال دیگر مطرح می شود و آن اینکه نسبت انسان با حقایق این جهان چیست ؟ آیا این آدمی سازنده و بوجود آورنده حقایق است ؟ وقتی به بطن زندگی انسانها عمیق می شویم واقعیت هایی را می بینیم که بسیار تلخ است . زندگی هایی که زیر سایه سنگین مادی نگری سپری می شود ! و زندگی هایی که ظاهر و باطنش مترادف با لذت طلبی است . و چه سخت است آنگاه که روحی سرکش در حصار تنگ نه روحها که جسم های منجمد اسیر می شود و یک عمر را این چنین دردمندانه سپری می کند ! و علی چنین بود ، ابوذر نیز و سلمان و شریعتی ! لذت گرایی ، نفرت ، حسادت ، تکبر ، قدرت طلبی ، در بند شهوات و ثروت بودن و هزار و هزاران بدیهای دیگر جزء واقعیت های این عالم است . البته منظورم این نیست که تمامی واقعیت ها و نمودهای این عالم زشت و نازیباست که صد البته به اندازه زشتی ، زیبایی و به اندازه بدی ، خوبی وجود دارد ولی آنچه که به طور کثیر در متن زندگی انسانها بروز و ظهور یافته و انسانها خود عامل این نمود و نشان اند ، بدی ها و زشتی های این عالم است . آنچه برای من مشخص است این که حقایق جهان با قطع نظر از شعور و آگاهی ما درباره آن وجود دارد ولی با باز شدن ابعاد و استعدادهای انسانی و تقویت پیدا کردن عوامل درک وی ، حقایق جدیدتری برای انسان مطرح می شود مانند به فعلیت رسیدن حس عدالت خواهی که حقیقتی را به نام عدالت برای انسان اثبات می نماید ، در حالیکه آنچه که در متن و بطن زندگی اکثر انسانها و در وابستگی با عاملیت خود آنها به وقوع می پیوندد و به واقعیت های زندگی تبدیل می شود با حقیقت و راستی فاصله زیادی دارد .
 « یا ایها الانسان انک کادح الی ربک کدحا فملاقیه : ای انسان تو در راه پروردگارت سخت می کوشی و سرانجام به ملاقات او نائل میشوی . » _ انشقاق : 6
با عنایت به آیه شریفه فوق این سوال مطرح می شود که آیا آدمی با زندگی های معمول می تواند به مراتبی از حقیقت هستی برسد؟ آیا این سیر تسلسل زندگی های نباتی و حیوانی و گله ای می تواند منفذی برای ورود به زیبایی باشد ؟
کودکی بزرگ می شود و ریشه می یابد و آنگاه ازدواج می کند و خانواده تشکیل می دهد و همان سیر و خط و مشی پدران و نیاکان و بزرگان را پی می گیرد و نهایتا با سرنوشت یکسانی ترک دیار می کند ! تمام انرژی و تلاش آدمی و تمامی کنش ها و واکنش های او در این چرخه ای که با تولد آغاز و با مرگ خاتمه می یابد در مواجهه با طبیعت است و در ارتباط با طبیعت نهایتا عقل ابزاری او رشد و ارتقا می یابد . من مخالف این دنیا یا مخالف دستاوردهای عقل ابزازی و آسایش و رفاه دنیوی بشر نیستم اما انحراف آن زمانی آغاز می شود که آدمی در رفاه و لذت طلبی محض  متوقف می شود و تمامی این پیشرفت ها و توسعه ها در خدمت تامین لذایذ دنیوی قرار می گیرد و اصلا راحت طلبی تبدیل به هدف و اصول موضوعه می گردد .
از مطالب زیادی عبور می کنم و به این مساله می رسم که شاید این افکار ، نگرش ها و رفتارهای انسانهاست که زندگی را زیبا و زشت می کند ! غرورها ، خودبینی ها ، حسادت ها ، بدبینی ها دروغ ها ، انحصار طلبی ها ، تملک گری ها ، از بالا به پایین نگاه کردن ها ، بی مسئولیتی ها ، قدرت طلبی ها ، کینه توزیها ، تنفرها ، جاه طلبی ها و محدود نگری ها زندگی را زشت و نا زیبا جلوه می دهد . همین محدود نگری ها را در نظر بگیرید که وقتی از پنجره بسیار کوچک به دنیا نظاره می شود چقدر کوچک می گردد . هر چقدر انسانهای کوچک بین زیاد باشند که زیاد هستند زندگی برای آنهایی که با وسعت زیاد به عالم می نگرند دشوار خواهد بود . این انسانها به مانند علف های هرزی می مانند که مسیر رشد و نمو گل هایی خوشبو و خوشرنگ را با دشواری مواجه می کنند .
در کاروان امتی که از بدو خلقت انسان ، به سوی ابدیت ، حقیقت و کمال مطلق یعنی خدا روان هستند ، عده کثیری عقب می مانند و خسته و لنگ و نالان و تنها در صحرای عدم و مرگ و پوچی جان می دهند و هیچ می شوند . عمر را به شناختن و دیدن خیلی چیزها می گذرانند و شب و روز را در سامان دادن مساله ها و مشغله های مختلف به سر می برند و در این میان از خودشان غافل اند ! کاش لحظه ای تمام این روزمرگی ها و زندگی های تقلیدی و سرسام آور و پوچ و واهی را رها می کردند و جلوی آیینه می ایستادند و با خودشان روبرو می شدند که آیا ما همان خلیفه الهی هستیم که باید می بودیم ! پیامبر اکرم (ص) می فرمایند خداوند زیباست و زیبایی را دوست می دارد و افلاطون نیز می گوید زیبایی حقیقت است و حقیقت زیبایی و ای کاش انسانها طالب زیبایی بودند . هدف از زندگی بی شک کشف حقیقت است و چنین کشفی میسر نمی شود مگر اینکه زیبایی ها کشف گردند ! زیبایی ها همچون دانه های تسبیحی می مانند که اگر بتوانیم همه آنها را جمع کنیم آنگاه به حقیقت خواهیم رسید .
 
 
   
موضوعات مرتبط: مقالات , ,

|
امتیاز مطلب : 3
|
تعداد امتیازدهندگان : 1
|
مجموع امتیاز : 1


یادمان دکتر شریعتی(فرهاد حسن سلطانپور)
یک شنبه 2 تير 1392 ساعت 17:55 | بازدید : 1321 | نویسنده : شورای نویسندگان | ( نظرات )

 

یادداشتی از فرهاد حسن سلطانپور
29 خرداد سالروز درگذشت دکتر علی شریعتی است ، حیات جاویدی که نوشته ها و گفتارهای او بخشی از ادبیات و فرهنگ معاصر ما و نیز تاریخ و جامعه شناسی ما است . شریعتی در برهه‌ای از زمان ، با ادبیات خود موجی موّاج به وجود آورد که نسلی خود را با ادبیات و نام او تعریف کرده و از آن زمان به بعد برای خویش هویت‌سازی می‌کند. متفکری که گفتارهایش ، هم در ادبیات عامۀ ما طواف سخن و طناب تمسک است و هم نزد نخبگان و متفکرین محل مداقه و مباحثه ! گاه بوستان همدلی و همزبانی است و گاه آوردگاه جدال و نزاع ! یکی مایۀ فخر می بیندش و دیگری سرمنشاء شرّ.
این هم از عجایب شریعتی است ! شریعتی را همه جا می توان دید با همه نوع قرائت و برداشت . گاه ضد فیلسوفی است که خوانش فلسفی می شود و گاه شاعری است که از دل و عشق نغمه ها می سراید . گاه متفکری است که از "عرفان ، برابری ، آزادی " می گوید و گاه عارفی است که از گفتگو های تنهایی و احوال اگزیستانسیالیستی خویش پرده بر می دارد ، از هبوط در کویر می نالد و از پناه به " آرامش سرد" می گوید . آنجا که دلمشغول ِ سرشت ِ سوگناک ِ هستی می شود و به سایه های هول و غارهای انزوا ، صحراهای سکوت و بیشه های اندوه می خزد ، با شخصیت های معنوی ای همچون پیامبر اسلام (ص) ، علی (ع) ، مسیح (ع) ، بودا ، کنفوسیوس و حلاج همدلی می کند و آنگاه که به نبرد تاریخ و قابیلیان می رود با حسین و ابوذر می آید و با خون و شهادت ، یک انقلابی تمام عیار می شود . گاه نه فیلسوف ، نه دانشمند ، نه نویسنده و نه هنرمند که در قامت یک روشنفکر نمود پیدا می کند و آن را ادامه و استمرار خاتمیت و نبوت معنا می کند و گاه معلمی انقلابیست در تلاش برای تبدیل "احساس" به "اندیشه" و اندیشه به "عمل" و عمل به " آزادی توده ها" !
یکی او را مصلح بزرگ تاریخ و پیشرو مدرنیته اسلامی می داند و از در توصیف وارد می شود و آن دیگری سنت گرایانه حکم بر بی اعتباری شالوده های تمدن مدرن می دهد و از این رو به مدرنیسم ِ شریعتی که اسلام را تا حد یک ایدئولوژی صِرف فرو می کاهد می تازد و از در تقبیح وارد می شود . یکی افکار و اندیشه های دکتر شریعتی را اساس و مبنای تئوریک و به نوعی مانیفست نظام جمهوری اسلامی و قانون اساسی و حتی اصل ولایت فقیه می داند و آن دیگری تفکرات شریعتی و همفکران وی را از بزرگترین موانع توسعه اقتصادی می داند و مصداق آن را دولت اصلاحات و مشی متاثر از اندیشه های چپ گرایانۀ شریعتی همچون روشنفکری دینی می داند و آنگهی می بینی که دیگری از مخالفت شریعتی با دموکراسی داد ِ سخن می دهد و وی را طالب دیکتاتوری پرولتاریای مارکسیستی- لنینیستی می داند . گروهی او را شیعه متعصب و گروهی وی را روشنفکر بی دین می نامند . گروهی وی را مقدس و خطاناپذیر می شمارند و گروهی معتقدند دوره شریعتی گذشته است .
شعاع میدان هر متفکری متناسب با وسعت شناگری او در اقیانوس اندیشه است و حجم عظیم گفته ها و نوشته ها در مورد شریعتی ناشی از فربهی و وسعت شناگری اوست .
گاهی وی در ساحت عظیم دل سیر می کند و آدمی را با "گفتگوهای تنهایی" خویش همراه می کند و از وجد و رقص و گل ‌واژه‌های دل‌گونه "مائده‌های زمینی" می گوید و یا از رنج ، رنجی عارفانه و نه عوامانه می نالد و گاه در جست و جوی " چه باید کرد " ی است تا انسان و انسانیت را از "مسخ شدگی " برهاند و تمام آن نام ها و یادهای قدسی ،آن میراث های گران و گرامی و آن ثمره جهادها و شهادتهای تمام تاریخ و فرهنگ اصیل ما را از حریق فرهنگ بیگانه نجات بخشد. گاه با سرمایه داری درمی پیچد و گاه با کمونیسم در می افتد. دین را ایدئولویژه سازی می کند و طرح هندسی مکتب ترسیم می کند، از دموکراسی متعهد می گوید و از مدل "امت و امامت" دفاع می کند .
 فارغ از درستی یا نادرستی نظریات دکتر شریعتی که در جای خود نیازمند نقد و پژوهش است، آنچه فضیلت و غنیمت است دردمندی شریعتی است . شریعتی هرچه بود، دردمند بود! درد و رنج هستی را به دوش می‌کشید، همین‌ طور درد تاریخی،اجتماعی و مذهبی جامعه خود را لمس می‌کرد و از خرافات ‌زدگی به فریاد آمده بود و بیش از غور در اندیشه ‌ها، فرصت فریاد از سر میراث اندیشه ‌های ناب، در تاریخ این دیار داشت! خواستگاه او انسان متعالی و اصیل بود و مقصد وی حقیقت الهی!
ما از این معلم دلسوز آموخته ایم که انسان ، مسئول است !
او به ما آموخته است "مسئولیت زاده توانایی نیست ، زاده آگاهی است و زاده انسان بودن" .
ما از او آموخته ایم آنکه مسئول است و مسئول ِ ساختن ، نباید ویران کردن را بیاموزد و بیاموزاند .
 ما از وی آموخته ایم که از راه هایی نرویم که روندگان آن بسیارند از راه هایی برویم که روندگان آن کم اند.
ما آموخته ایم "حتی خداوند نیز دوست دارد كه بشناسندش نمی خواهد مجهول بماند. مجهول ماندن احساس تنهایی را پدید می آورد و درد بیگانگی و غربت را. مجهول ماندن رنج بزرگ روح آدمی است."
او به ما یاد داده است وقتی می خواهیم درباره ی راه رفتن كسی قضاوت كنیم، كمی با كفش های او راه برویم!
و من آموخته ام به جای اینکه  در مورد انسانها قضاوت کنم ، همدلی کنم و مهربانانه یاریشان کنم!
آموزگار شهادت به ما آموخته است که می توان یک مذهبی متعصب بود و در عین حال بینش و احساس و شناختمان از مذهب همواره در حال تلطیف و تکامل باشد.
او در نیایشی دردمندانه چنین سینه از آه تهی می کند که :"خدایا هر چه در راه تو و در راه پیام تو بیشتر می روم بیشتر می رنجم، آنها که باید مرا بنوازند ، می زنند ، آنها که باید همگامم باشند ، سد راهم می شوند ، آنها که باید حق شناسی کنند ، حق کشی می کنند ، آنها که باید دستم را بفشارند ، سیلی می زنند ، آنها که باید در برابر دشمن دفاع کنند ، بیش از دشمن حمله می کنند ".
 من از این معلم دردمند چنین آموخته ام که در کنار هر دلی که نغمه ی ناقوس ِ معبد ِحق را شنیده و در کنار هر روحی که درد تعالی و حقیقت دارد، باید متواضعانه بایستم و همدلانه یاریش کنم .
و من آموخته ام که باید مسئول باشم! و اساسا انسان مسئول است !
هر کس بد ما به خلق گوید
ما صورت او نمی خراشیم
ما خوبی او به خلق گوییم
تا هر دو دروغ گفته باشیم (دکتر شریعتی)
روحش شاد 
موضوعات مرتبط: جامعه شناسی , مقالات , ,

|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0


صفحه قبل 1 صفحه بعد

منوی کاربری


عضو شوید


نام کاربری
رمز عبور

:: فراموشی رمز عبور؟

عضویت سریع

نام کاربری
رمز عبور
تکرار رمز
ایمیل
کد تصویری
خبرنامه
براي اطلاع از آپيدت شدن وبلاگ در خبرنامه وبلاگ عضو شويد تا جديدترين مطالب به ايميل شما ارسال شود



دیگر موارد

Alternative content


چت باکس

نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)
آمار وب سایت

آمار مطالب

:: کل مطالب : 59
:: کل نظرات : 8

آمار کاربران

:: افراد آنلاین : 1
:: تعداد اعضا : 0

کاربران آنلاین


آمار بازدید

:: بازدید امروز : 1
:: باردید دیروز : 48
:: بازدید هفته : 70
:: بازدید ماه : 157
:: بازدید سال : 356
:: بازدید کلی : 88770