یک شنبه 15 تير 1393 ساعت 15:35 | بازدید : 141 | نویسنده : شورای نویسندگان | ( نظرات )

 

درد علی دو گونه است، دردی که از ضربه ی ابن ملجم در فرق سرش احساس میکند و درد دیگر درد [بسیار بزرگتر] ی است که او را تنها در نیمه شب های خاموش به دل نخلستانهای اطراف مدینه کشانده و به ناله درآورده است. ما تنها بر دردی می گرییم که از ابن ملجم در فرقش احساس می کند، اما این درد علی [ علیه السلام ] نیست؛ دردی که چنان روح بزرگی را به ناله آورده است ، تنهایی است، تنهایی که ما آن را نمی شناسیم.
باید این درد را بشناسیم نه آن درد را، که علی [ علیه السلام ] درد شمشیر را احساس نمی کند و ما درد علی را احساس نمی کنیم.
نویسنده : دکتر شریعتی
موضوعات مرتبط: اخلاق , ,

|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0


دو شنبه 9 تير 1393 ساعت 4:23 | بازدید : 115 | نویسنده : شورای نویسندگان | ( نظرات )

انقلابي بودن مهم نيست

انقلابي ماندن مهم است (1)
 فرهاد حسن سلطانپور
 
«آنک شبِ شبانه تاریخ پر گشود
آنجا نگاه کن
انبوهِ بیکرانۀ اندوه!
اوه...!   
زاغان به رویِ دهکده، زاغان به روی شهر
زاغان به رویِ مزرعه، زاغان به رویِ باغ
زاغان به رویِ پنجره، زاغان به رویِ ماه
زاغان به روی آینه ها،
زاغان به روی برف
زاغان به روی حرف
زاغان به روی موسقی و شعر
زاغان به روی راه...
زاغان به روی هر چه تو بینی...
از نور تا نگاه !» (2)
اگر از توده هاي كثير انساني در طول تاريخ چشم بربنديم ، چهره هاي نمايان تاريخ يا قيصرند ، يا فيلسوف و يا پيامبر كه انبوه توده ها را به طرقي به سمت خود كشيده اند و در نتيجه به صيرورت سرنوشتشان جهت داده اند . قيصر با "زور" ، فيلسوف با "فكر" و پيامبر با "آگاهي" اين نقش را ايفا مي كند . زور قيصر علي الاغلب تخريب گر بوده و جز تاثير منفي بر جسم و فكر و روح آدمي اثر ديگري بر جاي نگذاشته ، فكر فيلسوفان نيز هر چند گره از كثيري مشكلات فردي و اجتماعي زمينيان گشوده ولي تربيت كننده ، پرورش دهنده و در نهايت كمال بخش نبوده است و اما آگاهي پيامبرانه از آنجا كه توحيدي بوده و رها از هر زور و سلطه ، "عقول" و "نفوس" انساني را رشد داده و به مسير "شدن" ، "آگاهي" و "آزادي" هدايت كرده است . فيلسوفان اكثرا خطيباني هستند كه با مردم عادي و عامي و امي سخن نمي گويند و مخاطبانشان نخبگان و انديشمندان و كنكاشگران عقلي هستند و لذا ضريب نفوذ كلام و انديشه آنان نيز كوچك و اندك است در حاليكه پيامبران به تعبير قرآن امي بوده و از ميان توده هاي بي شكل انساني برخاسته و خود را متعهد به نجات و فلاح همان توده ها دانسته و لاجرم با زبان خودِ توده ها با آنان سخن گفته اند و لذاست كه مي بينيم هيچ شخص يا نهاد يا جرياني نتوانسته است بر مسند نبوت و پيامبري جلوس كرده و تكيه زند . حال اينجا مي توان اين سوال را مطرح كرد كه : در عصر خاتميت و پايان نبوت وارثان پيامبران چه كساني هستند ؟ بي شك قيصران نيستند ! پس فيلسوفانند ؟ دانشمندانند ؟ متخصصين علوم بشري و طبيعي ؟ يا روشنفكران ؟ وارثان رسالت آگاهي و آزادي چه كساني هستند ؟
-         روشنفكران ! انسان متفكري كه به آگاهي رسيده و در نتيجه داراي جهان بيني باز و متحول و قدرت درك و تحليل منطقي اوضاع و احوال زمان و جامعه اي كه در آن زندگي مي كند . روشنفكر نه فيلسوف است ، نه دانشمند ، نه نويسنده و هنرمند . روشنفكر ، متعصب خودآگاهي است كه روح زمان و نياز جامعه اش را حس مي كند و بينش جهت يابي و رهبري فكري را داراست . اين آگاهي و بينش ، آگاهي و بينش ويژه است كه در مسير تجربه اجتماعي و عمل انقلابي ، بيشتر تحقق و تكامل مي يابد تا از طريق تفكرات مجرد ذهني و مطالعه و تحصيل مكتب هاي فلسفي و رشته هاي علمي . (3)
اين پاسخ از زبان دكتر شريعتي است . 37 سال از غروب مرد عصيان ، و فريادگر عدالت و آزادي مي گذرد . مردي كه نيمه شبها در قلب ظلمت "غاسق واقب" سكوت سياه را با بانگ هاي دردمند خويش مي شكست و تنها و بي نشان و آشيان ، بي آنكه فريادهايش را پاسخي در پي باشد و ناله هايش را گوشهاي كر شب بشنود ، همچنان تا برآمدن آفتاب و شكفتن "خون بوته فلق" و ريزش نيزه هاي سرخ صبح بر مردار كبود شب ، خستگي ناپذير و مداوم فرياد مي زد . شريعتي به عنوان مصلح بزرگ معاصر به دنبال اصلاح است و براي اين اصلاح حاجت به انقلاب مي برد تا انسان ها را از  زندان چهار درِ ناتوراليسم ( اصالت طبيعت) ، هيستوريسم (اصالت تاريخ ) ، سوسيولوژسيم (اصالت جامعه ) ، بيولوژيسم (خويشتن ) و نيز از بند و حصار مثلث "زر" و "زور" و "تزوير" نجات دهد و به جامعه آرماني خود با مختصات "عرفان" ، "برابري" و "آزادي" برساند . انقلاب او با انساني رقم مي خورد كه در كانون مشتعل عمل انقلابي گداخته و ناب مي شود ، با تجربه هاي بسيار پولادين آبديده مي گردد ، در شكست ها و دشواري ها و تحمل ضربه ها خود را كشف مي كند ، نيروهاي مجهول در عمق فطرت انساني اش استخراج و تصفيه مي شود ، صبر او را رويين تن مي كند ، ايمان او را مقتدر مي سازد و قناعت و زهد انقلابي و توكل روحي و خلاقيت ، عمل او را ماهيتي انقلابي مي بخشد ، انساني كه در پيوند جهاد و عقيده زاده مي شود و زنده مي شود و در عشق ، با نفي خويش اثبات مي شود و در جستجوي مردم ، با گم كردن خويش خود را مي يابد و لمس مي كند . انقلاب شريعتي با انساني رقم مي خورد كه در عمل به آگاهي و در شكست به پيروزي و در ترك خويش و هجرت از خويش به سوي مردم ، به انسان مي رسد و آنجا به خود مي آيد و در آتش ها هويتش ديگر مي شود و در خلق تقدير جامعه اش تقدير خويش را رقم مي زند و در هر چه مي سازد ، خود ساخته مي شود و در هر چه مي پرورد ، خود پرورده مي شود و اين چنين در انبوه روزمرگي ها متلاشي نمي شود و در بيهودگي ها نمي پوسد و در "دنيايي" زيستن و "دنيايي" حس كردن ، قرباني پستي و نزديك بيني و حقير انديشي نمي شود و "بودن انساني" اش در چنگ و دندان حريص هوس پرستي و مصرف پرستي و سكه پرستي و خود پرستي و زور پرستي مرداري گنديده و تكه تكه نمي گردد . اين انسان شريعتي بر زمان خويش ، جامعه خويش و بر تقدير تاريخي ملت خويش چيره مي گردد ، عصر خويش را فتح مي كند و اينگونه قهرمان مي شود . قهرماني كه بر خصم پيروز مي شود و انقلاب را پيروز مي كند و به سوي بلندترين آرمان هايش هدايت مي كند !
شريعتي معتقد است در عصر خاتميت و پايان نبوت ، روشنفكران وارثان حقيقي پيامبرانند و همچون آنان مسئول آگاهي و بيداري خلايقند . از ديدگاه شريعتي رداي حكومت و سياست بر اندام  و قواره روشنفكران اندازه نيست و يك روشنفكر حق ندارد به زبان "سياست پيشه " ها سخن بگويد و از آن رو است كه "بهترين چهره هاي روشنفكري ، در مرحله پيروزي انقلاب ، نشان داده اند كه زعماي خوبي نبوده اند" (4 ) چرا كه در عمل ، حكومت داري و سياست پيشگي لوازمي دارد كه غالبا روشنفكران با حفظ هويتِ روشنفكري خود نمي توانند به آن لوازم پايبند باشند و البته اگر كسي بتواند آن دو را در آن واحد جمع كند و يا بنا به اقتضاء شرايط ، رهبري را بر آموزگاري و روشنفكري مقدم بدارد مي تواند رداي حكومت پوشيده و بر تخت قدرت تكيه زند .
اينك نزديك به چهار دهه از انقلاب بهمن 57 مي گذرد ، دوران بوران و منجمد زمستان سياه ! روزگاری که طاغوت با صد سايه وحشت بر پيکر ملت ، اين پيرو مکتب ، مکتب عصمت سنگينی می کرد و خط کبود شلاق ِ ستم بر تن و جسم انسانيت می نشست و سياه چاله های دارالاماره های وحشت ، طالبان و مشتاقان صراط حقيقت را به کام خويش فرو می بلعيد ، روزگاری که استعمار مدرن ، اذهان خاوريان را دچار آلزايمر تاريخی می کرد و با مسخ انسان و انسانيت تمام آن نام ها و يادهای قدسی را به دست باد می سپرد و آن ميراث های گران و گرامی که دسترنج نبوغها و جهادها و شهادتهای تمام تاریخ اصيل ما بود را به آتش می کشيد و برجهای افتخار ما در هجوم غوغها و غارت ها می شکست . دست اهريمن كه مي رفت پرده نسيان بر اصالت هاي متعالي بكشد به يكباره با قيام انسانهايي مواجه شد كه ورق را برگرداندند ؛ مردانی در سيمای وارث ابراهيم بلند شدند ، قلم را تبر کردند و بت های نمرودی عصر را شکستند و پژواک "اصالت های به نسيان رفته" شدند . انقلابی که به ثمر نشست ثمره وجدانهای آگاه ، ايثارهای بزرگ ، نبوغهای روشن و خونهای مطهر بود که
        سرتاسر دشت خاوران سنگی نيست      کز خون دل و ديده بر آن رنگی نيست (5)
اما دريغا و حسرتا كه با گذشت سالهاي سال از آن قيام مقدس ، همچنان در حصار ديواره هاي زندان طيعت ، تاريخ ، جامعه ، خويشتن و در بند مثلث زر و زور و تزوير اسيريم ! ديواره هاي بند بلند است و پريدن از آن صعب و سخت ! سموم فزوني كه همچنان بر طرف بوستان ما مي وزد و "مدعياني كه منع عشق" مي كنند . برخي زنان و مرداني كه انقلاب عظيم 57 را رقم زدند با گذشت زمان دچار رخوت و سستي گشته و از تب انقلابيشان كاسته شده است و اما روشنفكران اين ديار ؛ پاره اي روشنفكران ما كه بي غيرتي پيشه كرده اند و از نورافكن عقولشان ره سكولاريته و لائيستيته نمايان مي شود ، عده اي ديگر هم كه سخنانشان به مذاق پاره اي كركسان و افراطيون صاحب قدرت خوش نمي آيد و از صبح تا شام ذره ذره وجودشان به منقار ستم از هم جدا مي شود ، تعداد قليلي هم كه بنا به اقتضاء شرايط بار سنگين حكومت و مسئوليت را بر دوش مي كشند بالاجبار مهر سكوت بر دهان زده اند ، درونشان به مذاب ظلم مي سوزد و سيمايشان از سر مجاهده با دشمن بايد بخندد .
آه ! كه چقدر جامعه الان ما به حنجره و حلقوم دردمند شريعتي نياز دارد ! حنجره اي كه مدام و مستمر ، خستگي ناپذير و عاشقانه فرياد بزند ! حنجره اي كه دردها را مي شناخت ، معايب ، مفاسد و آفات جامعه را مي فهميد و در مقام بيان و نقد آنها دليري و شجاعت مي ورزيد و آنگاه در سبيل سخن بر مركب هنر مي نشست و پندارها و گفتارهايش را به ميان جامعه روانه مي كرد ، گوش ها را نوازش مي كرد و بر دلها جاي مي داد .
نمي بينم نشاط عيش در كس       نه درمان دلي نه درد ديني (6)   
 
 
 
 
 
 
پي نوشت ها :
(1)     بهشتي ، شهيد سيد محمد
(2)    شفيعي كدكني ، محمدرضا
(3)    شريعتي ، علي : بازگشت به خويشتن ، تهران : نشر الهام، 1381
(4)    همان
(5)    ابوالسعيد ابوالخير
(6)    حافظ
 
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0


دو شنبه 9 تير 1393 ساعت 4:15 | بازدید : 112 | نویسنده : شورای نویسندگان | ( نظرات )

دانلود مقالات براي پاياننامه دانشجويان

http://www.uplooder.net/cgi-bin/dl.cgi?key=9c4f68119d3df68c17f494fd01109113

 

دانلود مقالات براي پاياننامه دانشجويان

http://www.uplooder.net/cgi-bin/dl.cgi?key=0c00f995c61b3430d23d51749cad269b

|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0


منوی کاربری


عضو شوید


نام کاربری
رمز عبور

:: فراموشی رمز عبور؟

عضویت سریع

نام کاربری
رمز عبور
تکرار رمز
ایمیل
کد تصویری
خبرنامه
براي اطلاع از آپيدت شدن وبلاگ در خبرنامه وبلاگ عضو شويد تا جديدترين مطالب به ايميل شما ارسال شود



دیگر موارد

Alternative content


چت باکس

نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)
آمار وب سایت

آمار مطالب

:: کل مطالب : 59
:: کل نظرات : 8

آمار کاربران

:: افراد آنلاین : 1
:: تعداد اعضا : 0

کاربران آنلاین


آمار بازدید

:: بازدید امروز : 43
:: باردید دیروز : 11
:: بازدید هفته : 64
:: بازدید ماه : 151
:: بازدید سال : 350
:: بازدید کلی : 88764