جمعه 9 اسفند 1392 ساعت 11:41 | بازدید : 201 | نویسنده : شورای نویسندگان | ( نظرات )

 

دخترم با تو سخن مي گويم ‏
زندگي درنگهم گلزاريست ‏
و تو با قامت چون نيلوفر،شاخه ي پر گل اين گلزاري ‏
من به چشمان تو يک خرمن گل مي بينم ‏
گل عفت ، گل صدرنگ اميد ‏
گل فرداي بزرگ
گل فرداي سپيد
چشم تو اينه ي روشن فرداي من است ‏
گل چو پژمرده شود جاي ندارد در باغ ‏
کس نگيرد زگل مرده سراغ
دخترم با تو سخن مي گويم ‏
ديده بگشاي و در انديشه گل چينان باش
همه گل چين گل امروزند ‏
همه هستي سوزند ‏
کس به فرداي گل باغ نمي انديشد ‏
انکه گرد همه گل ها به هوس مي چرخد ‏
بلبل عاشق نيست ‏
بلکه گلچين سيه کرداريست ‏
که سراسيمه دود در پي گل هاي لطيف ‏
تا يکي لحظه به چنگ ارد و ريزد بر خا ک
دست او دشمن باغ است و نگاهش ناپاک ‏
تو گل شاداي ‏
به ره باد مرو ‏
غافل از باد مشو
اي گل صد پر من ‏
همه گوهر شکنند ‏
ديو کي ارزش گوهر داند ‏
دخترم گوهر من ، گوهرم دختر من
تو که تک گوهر دنياي مني ‏
دل به لبخند حرامي مسپار دزد را دوست مخوان ‏
چشم اميد به ابليس مدار ‏
اي گوهر تابنده بي مانند ‏
خويش را خار مبين ‏
اري اي دخترکم ‏
اي سراپا الماس از حرامي بهراس ‏
قيمت خود مشکن ‏
قدر خود را بشناس ‏
قدر خود را بشناس
موضوعات مرتبط: ادبی , ,

|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0


منوی کاربری


عضو شوید


نام کاربری
رمز عبور

:: فراموشی رمز عبور؟

عضویت سریع

نام کاربری
رمز عبور
تکرار رمز
ایمیل
کد تصویری
خبرنامه
براي اطلاع از آپيدت شدن وبلاگ در خبرنامه وبلاگ عضو شويد تا جديدترين مطالب به ايميل شما ارسال شود



دیگر موارد

Alternative content


چت باکس

نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)
آمار وب سایت

آمار مطالب

:: کل مطالب : 59
:: کل نظرات : 8

آمار کاربران

:: افراد آنلاین : 1
:: تعداد اعضا : 0

کاربران آنلاین


آمار بازدید

:: بازدید امروز : 9
:: باردید دیروز : 48
:: بازدید هفته : 78
:: بازدید ماه : 165
:: بازدید سال : 364
:: بازدید کلی : 88778