رویا مرادیزاده *
روز یکشنبه 2 تیرماه 1392 انجمن جامعهشناسی ایران نشستی با عنوان «تحلیل جامعه شناختی رفتار مردم در انتخابات ریاست جمهوری» و با حضور دکتر جلائی پور، دکتر حاضری، دکتر خانیکی، دکتر ربیعی، دکتر فکوهی، دکتر قانعی راد و دکتر معیدفر برگزار کرد.
آنچه در ادامه میخوانید گزارش این نشست است.
اشاره: با وجود گذشت بیش از ده روز از انتخابات 24 خرداد 92سیل تحلیلها و یادداشتهای کارشناسان حوزههای مختلف خصوصا در فضای مطبوعاتی کشور همچنان ادامه دارد. گویا بیرونقی فضای انتخاباتی قبل از 24 خرداد با پرتوافکنی مستمر کارشناسان و تحلیلگران با هدف یافتن پاسخی برای چندوچون و چرایی نتیجه انتخابات، جبران شد. انجمن جامعه شناسی ایران نیز یکی از نشستهای مستمر خود را به تحلیل رفتارهای انتخاباتی اختصاص داد. گرچه همچون سایر نشستهای انجمن، سالن میزگردی و کوچک انجمن برای این نشست پیشبینی شده بود اما حضور جمعیت نزدیک به 400 نفری، جمعیت حاضر در نیمطبقه اول دانشکده علوم اجتماعی دانشگاه تهران را به تالار ابنخلدون کشاند؛ جمعیتی که آمده بودند بدانند چرا ایرانیان با بیم و امید به دولتی رای داده که با شعار انتخاباتی تدبیر و امید پا به سپهر سیاسی ایران گذاشته است.
محمد امین قانعیراد: هدف این نشست انداختن پرتوی بر زاویههای پنهان رفتار ایرانی است
دکتر قانعیراد در مقام رئیس انجمن جامعهشناسی ایران و نیز مدیر این نشست، هدف از این برگزاری را انداختن پرتوی بر زاویههای پنهان رفتار ایرانی دانست و افزود: آیا انتخابات اخیر توانسته یک گفتمان غالب ایجاد کند؟ اگر بتوانیم تاثیر درستی از این پیام به دست بدهیم میتوانیم برای استمرار و نهادینهسازی این پیام چارهاندیشی کنیم. در حرکتهای اجتماعی اغلب گرایش به سوی غصب کردن آن حرکت وجود دارد. برای کمرنگ چنین گرایشهایی نیاز است آن پدیده بررسی و تفسیر شود. برای تفسیر این پدیده نظریات مختلف جامعهشناسی وجود دارد؛ یک دسته از نظریهها مربوط به هویت حزبی و نقش احزاب در شکلگیری رفتارهای انتخاباتی است. دیگری الگوهای جامعهشناختی است که جامعه را به عنوان یک کل در نظر میگیرد و نقش گروهبندی و قشربندیهای اجتماعی را بررسی می کند. همچنین تحلیلهای اقتصادی که منفعتمحور است و رفتار مردم را رفتاری اقتصادی میداند را میتوان در این تحلیل وارد کرد. در این الگو میتوان مفهوم تضاد طبقاتی را قرار داد. نظریه دیگر، نظریه ایدئولوژی مسلط است که معتقد است تحرکات سیاسی از سوی ایدئولوژی مسلط، سازمان یافته است و نیز بر نقش تبلیغات رسانهها و آموزشهای دولتی تاکید دارد و قائل به نوعی کنترل بر پدیدههایی همچون انتخابات است. سوال ما در این جلسه این است که آیا انتخابات اساسا یک رفتار اجتماعی بوده یا فردی؟ و اگر یک رفتار فراجتماعی بوده آیا یک رفتار سیاسی و متاثر از گرایشهای حزبی یا یک رفتار اقتصادی و مبتنی بر منافع اقتصادی مشارکت کنندگان بوده است؟ ونهایتا آیا یک حرکت فرهنگی و نوعی گفتمانسازی در این پدیده مشاهده میشود یا خیر؟
حمیدرضا جلائیپور: بی سابقه بودن سازمان دهی وسیع اطلاعاتی و امنیتی در هشت سال اخیر بیسابقه بود
حمیدرضا جلائیپور با طرح سوال چرایی پیروزی برقآسا و غیرمنتظره روحانی بحث را پی گرفت و افزود: از زوایای مختلفی میتوان راجع به این پدیده بحث کرد. به نظر من گفتمان اعتدالطلبی در مقابل گفتمان اصولگرایی و اصلاحطلبی جای بحث دارد اما من قصد دارم به تبیین جنبش انتخاباتی برقآسا و غافلگیرکننده 1392 بپردازم و فقط به یک سوال پاسخ دهم که چرا روحانی در این انتخابات پیروزی قاطع و غیرمنتظره در دور اول به دست آورد؟ حتی افرادی که از آقای روحانی حمایت کردند انتظار داشتند انتخابات به دور دوم کشیده شود. اصولگراهای خصوصا تندرو پیشبینی کرده بودند دور اول از آنِ خودشان خواهد بود اما چرا اینگونه شد؟ این پیروزی قاطع و غیرمنتظره در چه شرایطی رخ داد؟ میدانیم که در انتخابات 1388 تاکنون تندروان مخالف اصلاحات، کوچکترین امتیازی به دیگران ندادند و بر شرایط کنترلی جامعه افزودند و سازماندهی وسیعی را از لحاظ اطلاعاتی و امنیتی به کار بردند، چیزی که شخصا در تاریخ صد ساله اخیر سراغ ندارم به این وسعت به کار رفته باشد. حتی گفتار تبلیغی-رسمیشان را هم تقلیل دادند به فتنه و .... از یک سال پیش تمام افرادی را که می خواستند به نحوی در این انتخابات فعال شوند تهدید، ارعاب و احضار کردند و پرونده درست کردند تا جایی که وقتی اصلاحطلبان میخواستند آماده انتخابات شوند نتوانستند از کاندیدای اجماعی خودشان که آقای خاتمی بود دفاع کنند. شرایط به گونهای نبود که آقای خاتمی بتواند وارد انتخابات شود. دوستان اطلاع دارند که آقای خاتمی نخستین کسی بود که گفت باید دنبال آقای هاشمی رفت. این اتفاق در شرایطی بود که آقای خاتمی و کاندیدای اجماعی دوم اصلاحطلبان که آقای هاشمی بود و شناسنامه انقلاب بود، رد صلاحیت شد. 95 درصد کاندیداهای اصلی اصلاحطلب در تمام شهرها – نه کاندیدای صندلی ذخیرهها- رد صلاحیت شدند. شبکههای اینترنتی کند شد و پارازیت روی ماهوارهها اوج گرفت. حتی گفته شد که شورای نگهبان میتواند در جریان تبلیغات کاندیداها، دوباره صلاحیت آنها را مورد تجدید نظر قرار دهد. در چنین شرایطی ما به سوی انتخابات گام برداشتیم. بخش وسیعی از طبقه متوسط در این شرایط نمیتواند شکوفایی که در سال 76 و 88 داشتند بروز دهند چون ناکام شدند و بر این باور بودند که فعالیت، فایدهای ندارد.
جلائیپور با بیان اینکه تعدد کاندیداها شرایطی فراهم کرده بود که هر کسی را با هر سلیقهای پوشش میداد اظهار داشت: مثلا افرادی از طبقه متوسط که جذب نوسازی شهری آقای قالیباف شده بودند میتوانستند به ایشان رای دهند. کسانی که نگران بحران اقتصادی و مشکلاتی از قبیل دست و پنجه نرم کردن ده استان کشور با گردو غبار بودند میتوانستند به آقای رضایی رای دهند. کسانی که پیرو آقای احمدینژاد بودند میتوانستند به آقای جلیلی رای دهند. همچنین آقای قالیباف و روحانی میتوانستند گزینههای مورد نظر اصولگراهای میانهرو باشند. تمام رایدهندگان تکنواز هم میتوانستند به آقای غرضی رای دهند. بنابراین در چنین شرایطی ما وارد انتخابات شدیم. اگر دقت کرده باشید اصلاحطلبان، پیشبینی ورود به دور دوم را کرده بودند اما خود اصولگرایان در آغاز می گفتند یا پیروز مرحله اول هستیم و اگر هم به مرحله دوم کشیده شود یا آقایان جلیلی-قالیباف راه پیدا می کنند یا جلیلی- ولایتی.
من قبول ندارم که جامعه ایران ، تودهای و احساسی است
ولی حادثه غیرمنتظره این بود که دورترین کاندیدا نسبت به تندروهای اصلاحطلب رای قاطع در مرحله اول آورد. در شرایط بسته امنیتی چگونه این اتفاق افتاد؟ این قضیه فوقالعاده مهم است چون انتخابات در سوئیس انجام نشده؛ در ایران انجام شده. مدل تبیینی من برای پاسخ به این سوال این است که در جریان اتنخابات اخیر برخلاف انتظار تندروها در روزهای منتهی به انتخابات یک جنبش فراگیر موقت انتخاباتی برقالساعه اتفاق افتاد. چه بسا اگر این جنبش به تدریج اتفاق میافتاد نتایجی دیگری به بار میآمد. ما باید برگردیم به پتانسیل جنبشی جامعه ایران و این اتفاق را تبیین کنیم. لذا یک سوال جامعهشناختی طرح میکنم؛ چرا جنبش انتخاباتی برقآسا اتفاق افتاد؟ تبیین این سوال هم کمک میکند به کسانی که کشور را اداره میکنندو هم به مردم و خود ما که بدانیم چه پتانسلی در این جامعه وجود دارد. به باور من این رخداد غیرمنتظره ناشی از پتانسیل جنبشی جامعه ایران بود که در این انتخابات فرصت بروز یافت. عوامل این ظهور چیست؟ عوامل متعددی برشمرده شده که روی آن اجماع است اما به نظر من اصلا کافی نیست. گفته میشود گسترش نارضایتی اقتصادی که درست هم هست چون به خاطر تحریمها و سوء مدیریتهای هشت سال گذشته تشدید هم شده است. تورم بالای 30درصد، نرخ بیکاری جوانان بالای 25 درصد، سقوط آزاد ارزش ریال، بیثباتی نرخ ارز، کاهش منبع اصلی درآمد دولت که پول نفت است؛ گسترش نگرانی امنیتی از پایداری کشور و نگرانی از اینکه مبادا کشور ما دچار اوضاع بحرانی کشورهای عراق، افغانستان، سوریه و لیبی شود. ولی به نظر من این عوامل اصلا آن چیزی نیست که وضعیت جنبشی را ایجاد کند. این شرایط میتواند شورش و انقلاب را بروز دهد اما کنش به این دقیقی که میلیونها نفر از بین شش کاندیدا یکی را هدفگیری کند آن هم در روستا و شهر بزرگ و کوچک، یک کار جنبشی است نه اتقلابی و یا شورشی و یا کار یک عده آدم سرخورده و مایوس. من اصلا این که جامعه ایران جامعهای توده ای و احساسی است را قبول ندارم؛ رفتار اصلی جامعه ایران این را نشان نمیدهد. شما دیدید روز بعد تمام تحلیلگران امریکا کلاهشان از سر برداشتند. چرا اینجوری شد؟ باید برویم روی عوامل تعیینکننده کار کنیم. من گرچه نارضایتی را قبول دارم اما معتقدم در بخش زیادی از جامعه ما فردیت، شکل گرفته است. افراد ممکن است عضو حزب یا تشکیلاتی نباشند اما خِرد دارند. من اسمش را فردیت نهادینه شده میگذارم به این معنی که هریک از این افراد، یک سازمان و تشکل هستند. عاملی که باعث شد یک جنبش مدنی، قانونی و روشن شکل بگیرد بر میگردد به هشیاری جمعی اصلاحطلبان و هوادارانشان. این افراد با تشخیص روند نارضایتیها هم واقعیت جامعه ایران را شناختند و هم واقعیت جامعه ایران را ساختند. این افراد از شش ماه قبل از انتخابات فهمیدند که مردم به رغم همه نارضایتیها در انتخابات شرکت میکنند.
اصلاح طلبان با کاندیداهای تبلیغات سرِخود شرکت کردند
اصلاح طلبان گقتند به رغم انسداد و همه آنچه در 88 اتفاق افتاد شرکت می کنیم اما کار زیبا این بود با کاندیدایی شرکت کردند که تبلیغات سرِ خود است. در جریان هستید که اصلاحطلبان نمیتوانستند تبلیغات بکنند. سازمان و تشکل نداشتند؛ پول نداشتند؛ روی چاههای نفت نخوابیده بودند. دو کاندیدای تبلیغات سرِخود داشتند؛ یکی خاتمی و دیگری هاشمی که هر کسی میشنید میفهیمد اینها که هستند. شما شک نکنید اگر اصلاحطلبان، آن زمان میگفتند ما از عارف یا نجفی یا روحانی دفاع میکنیم کسی اینها را نمیشناخت و شناساندن اینها نیاز به زمان داشت.
جلائیپور در تبیین چرایی شکلگیری جنبش انتخاباتی گفت: خاتمی بنا به دلایلی وارد عرصه نشد اما یکی از دلایل این رخداد، ثبت نام یک روحانی 79 ساله است؛ هاشمی آمد و تمام مطالبات جامعه را دوباره زنده کرد. اگر تحلیل میدانی کرده باشید میبینید که دو ساعت بعد از ثبت نام هاشمی در تمام شهرهای ایران زمزمه کاندیدا شدن او پیچید. یعنی امید تغییر حاصل شد. اصلا آثار ایجاد یک جنبش اجتماعی از ثبت نام آقای هاشمی شروع شد وگرنه فضای رکود همه جا را گرفته بود. اگر آقای هاشمی در صحنه میماند، جنبش اصلاحات، جنبش سبز و اعتدالگرایی، پشت سرش میآمد و 30 میلیون رای می آورد. لذا رد صلاحیت شد. امید مردم تبدیل به یک نگرانی عمومی شد. هاشمی که به عنوان نماد اشراف از او یاد میشد تبدیل به نماد یک چهره مردمی شد. وقتی هاشمی و خاتمی آمدند و گفتند ما از عارف و روحانی حمایت میکنیم این دو وارد فضای میلیونی انتخابات شدند. نکته مهمتر اینکه ائتلاف انجام شد؛ ائتلاف ابتدا خواسته جوانان شهرستانی بود. اینها در ستادهای عارف و روحانی حاضر میشدند و فریاد ائتلاف ائتلاف سر میدادند. نکته دوم کار متمرکز خاتمی بود. میدانید انتقادی که به آقای خاتمی وارد است این است که 16 سال است که رهبر اصلاحات است اما اصلاحات را رهبری نمیکند. خاتمی در این مرحله این کار را کرد. اگر ایشان پشت این ائتلاف نبود چه بسا ائتلاف رخ نمیداد و نکته سوم، قبول ائتلاف از سوی آقای عارف بود. اینها باعث شد دو سه روز مانده به انتخابات، جنبش فراگیر مردمی شکل گرفت. البته باید اشاره کرد که آقای روحانی هم بعد از مناظرههای تلویزیونی شایستگی خودش را نشان داد. نباید یک نکته مهم را فراموش کرد. من تشکر میکنم از مقام رهبری که ایشان اجازه ندارد رایها خوانده نشود. لذا باید تشکر کنیم که این جنبش در هدفگذاری کوتاهمدت خودش دیده شد که اگر دیده نمیشد رخدادهای سال 88 روی میداد. در جامعه پتانسیل جنبشی، فراگیر است. اینکه اصلاحطلبان از فضای امنیتی نترسیدند و به تشکلیابی ادامه دادند خیلی موثر بود که در زمینه مستعدی که در کشور ما وجود دارد-نارضایتی- این جنبش سریع شکل بگیرد.
قبول ندارم که این انتخابات نتیجه تبانی بود
جلائیپور افزود: من اصلا این حرف ها را قبول ندارم که این انتخابات نتیجه تبانی بود. این انتخابات باز کردن دوباره راه اصلاحات بود. این جنبش نشان داد که از 76 تاکنون در جامعه پتانسیل جنبشی وجود دارد. این مطالبات را باید تخلیه کرد. جامعه پتانسیل جنبشی دارد نه شورشی و نه انقلابی. من از این نظر در تحلیل مسائل جامعه ایران با خیلی ها فاصله می گیرم.
علیمحمد حاضری: انتخابات خرداد 1392، نماد پیچیدگیهای جامعه سیاسی ایران است
دکتر حاضری از منظر نکات قالب تامل در تحلیل سیاسی-جامعهشناختی این انتخابات به بحث پرداخت و گفت: اینکه یک جناح منتقد مخالف در کمال ناباوری با اختلاف زیاد، توانست پیروز انتخابات شود جذابیت دارد. پس از انتخابات و دو دور شرایط جشن ملی با دو ویژگی کاملا متفاوت سیاسی و غیرسیاسی اتفاق افتاد و خوشبختانه مطالبات شادیطلبانه ملت یک جا باهم پاسخ داده شد. این دو شادی کلی در عین حال که همه بهانههای لازم برای برخوردهای خودسرانه را داشت یکی از زیبایی ها این بود که نیروهای خودسر اجازه حمله پیدا نکردند. نکته دیگر این است که بخشهایی از جامعه کمتر توسعهیافته کشور توانستند مواضع قومگرایانه و پوپولیستی خودشان را نشان بدهند و ظرفیت اینگونه مواضع، امکان ظهور و بروز داشت در عین حال. مسئله مهم، سرعت سونامی رای بینظیری بود که ظرفیت وقوعش فراتر از جنبشهای جدید و ظرفیت رسانهای داخلی و خارجی بود. این در واقع نقش ارتباطات چهره به چهره و میان فردی به عنوان یک رسانه موثر در جامعه ایران بود. این همان چیزی بود که در انتخابات 88، هر فرد یک ستاد عنوان میشد و بالاخره نکته نازیبای این انتخابات برای ما جامعه علوم اجتماعی، اثبات ضعف و ناکارآمدی نظام نظرسنجیهای غیرعلمی و مهندسی شده در ایران است. باید ابراز تاسف کنیم که پابه پای سایر عرصههای رشد علوم اجتماعی در حوزه نظرسنجی یکی از ضعیفترین حوزههای کار ماست که هنوز نهاد مستقل علمی نظرسنجی شکل نگرفته و هنوز تحت مدیریتهای غیرعلمی و مهندسی شده تا این حد خود را نسبت به واقعیت، متفاوت نشان داد. از مجموع آرای کاندیداها، آرای قالیباف نماد تحلیلی معنیدارتری نسبت به رفتار طبقاتی جامعه ایران ارائه میدهد به طوری که او هم در نظرسنجیها پایگاه رایش طبقه متوسط شهری بود هم به لحاظ نقشی که در مدیریت شهری ایفا کرده بود و هم تکیه بر نیروها و مواضعی که اتخاذ کرده بود. با معنیترین رفتار طبقاتی جامعه ایران، رویگردانی طبقه متوسط شهری مورد هدف قالیباف از وی در آخرین روزهاست. چون وی خواسته یا ناخواسته در آخرین لحظات مجبور یا واداشته شد از تاکید بر انتظارات طبقه متوسط شهری به مطالبات دیگری روی آورد و در این تغییر، از آنجا رانده و از اینجا مانده شد. طبقه متوسط شهری در آخرین روزها، آقای روحانی را نماد خود دید. در واقع آقای قالیباف به این تغییر موضع طبقه متوسط شهری کمک کرد. نکته زیبای این انتخابات، نقش عقلانیت اصلاحطلبی برای اتخاذ موضع در مقابل بدنقشی یا کجنقشی ولایتپذیری در اصولگرایی بود. در واقع آنچه که گفته میشد اینکه اصولگرایان به لحاظ رفتار اعتقادی و ایمانی خودش امکان مدیریت از بالا توسط شیخوخیت سنتی ایران را بیشتر از طبقه متوسط شهری دارای عقلانیت ابزاری که اصلاح طلبان هستند، دارند. این انتخابات نشان داد عقلانیت اصلاحطلبی ظرفیت بروز و ظهور نتیجه برای پذیرش تبعیت از عقل جمعی را بیشتر از آن ولایتپذیری سنتی جامعه دارد چون ولایتپذیری سنتی ایران در آخرین لحظات، مطامع شخصی، تعارض هدفها و مزاحمتهای خودش را ایجاد کرد و نتوانست نتیجه مطلوب را بگیرد. چند نکته در این عقلانیت اصلاحطلبان برای رسیدن به ائتلاف نقش کلیدی داشت؛ اصلاحطلبان در این انتخابات از یک سال پیش با یک موج بسیار گستردهای از تنوع مواضع و آرا مواجه بودند. یک طرف این مواضع، حضور بیقید و شرط برای ایفای نقش در جامعه سیاسی ایران بود در برابر مواضع رادیکال تحریم انتخابات به دلیل اتفاقاتی که از 88 به این سو تشدید شده بود. اما با مدیریت عقلایی و بخش غیرپوپولیستی نهادی جامعه ایران، جامعه اصلاحطلبان توانست این دو طرف طیف را به نقطه عقلانیت حسابگرانه ترجمه کند و آن حضور با کاندیدای حداکثری نه به هر قیمت و پرهیز از عدم حضور بیسرانجام بود. این امر از موضع اعتماد به سازوکارهای اتنخاباتی نبود بلکه از این موضع بود که بخشی از این حضور، ناشی از این بود که عدم حضور را بیمعنی میکرد. چون بیاعتمادی آنقدر وجود داشت که این گروه میدانست این عدم حضور هیچوقت اعلام نمیشد. لذا بخش زیادی چارهای جز حضور نمیدانستند. در طرف دیگر، کار حساب شده و متمرکز اصلاحطلبان به رهبری خاتمی وجود داشت که به ضرورت حضور اجماعی رسید. اگر کیهان را نماد نیروهای امنیتی بدانیم تا روز قبل از رد هاشمی موضع کیهان اشاره به امکان رد هاشمی نبود. در حالی که در مورد خاتمی تمام فشارها وارد آمد که رد شود. برای هاشمی تحلیل جریان مخالف، اشاره به رای نیاوردن بود و نه رد صلاحیت. در پرتو عقل و تحلیل جمعی و نیز شجاعت قابل تقدیر هاشمی، وقتی ایشان وارد شد همه معادلهها به همه ریخت و نیرویی فراهم کرد چون عقل جمعی اصلاحطلبان تمام نیرویش را در حمایت از هاشمی متمرکز کرده بود. هاشمی در مظلومانهترین وضعیت از صحنه حذف شد و این نیروی اجتماعی در خدمت جایگزینی هاشمی قرار گرفت. اگر اصلاحطلبان با استراتژی قبلی حضور به هر قیمت از قبل با نفرات دست چندم اعلام آمادگی برای حضور میکردند اعتماد اجتماعی برای این انتخابات به هیچ وجه فراهم نمیشد. در مجموع این انتخابات، نماد پیچیدگیهای جامعه سیاسی ایران است. از یک سو ظرفیت بالای رفتار حزبی نهادینه شده در بخشهای مهمی از جامعه مدرن ایران و از سوی دیگر تجارب و دستاوردهای ذخیره شده ملی برای هشیاری اجتماعی و ملی در حرکتهای لحظات آخر، وجود داشت. امیدوارم در مجموع هرآنچه که موثر بود در اینکه جامعه ایران به این نتیجه شادیآور و اطمینانآور برسد و پشتوانه قدرتمندی برای تغییر مواضع جهانی نسبت به ایران فراهم کرد، کمک کند جامعه با همین عقلانیت به انتظاراتش برسد و این شادی و موفقیت در قدمهای بعدی مسیر کمال خودش را بیشتر طی کند.
هادی خانیکی: قادر به تحلیل طبقاتی انتخابات اخیر نیستیم / رسانه تاثیرگذار، ترکیبی از چند رسانه بود
دکتر خانیکی که دیگر سخنران این نشست بود گفت: پدیدههای اجتماعی و سیاسی را نمیتوان شناخت مگر اینکه بتوان بین سه ساحت سیاستورزی، کنشگری علمی و کنشگری روشنفکرانه یا فرهنگی رتباط برقرار کرد. اگر جامعهشناسان یا کنشگران سیاسی با موضوعی مثل انتخابات روبرو نشوند و درآن حضور و نقش نداشته باشند چگونه میتوانند آن را بشناسند؟ بسیاری از نظر سنجیهایی که انجام گرفت سمت و سوی این تغییر را نشان میداد اما بیان نمیشد چون خود نظرسنجیها ابزاری در جهت القای نظر سیاسیون بود. باید سه سطح تحلیل را از هم تفکیک کرد. سطخ تحلیل خرد که در آن کنشگری سیاسی، نقش اول را دارد. در تحلیل میانی باید به این موضوع بپردازیم که در جامعه ما چه اتفاقی رخ داده که یک جریان و کاندیدا با کمترین برخورداری از فرصتهای رسانهای و با اشتراک معنی در همه جا به پیروزی می رسد. یعنی از دورترین روستاها تا مراکز شهری، از خانواده شهدا و نخبگان و ... همه یک رای داردن. در برخی جاهایی که صندوق سیار رای گیری انجام داده مشخص شده در یک استانداری صد درصد آراء به آقای روحانی بوده. استانداری یعنی کانون تصمیمگیری اجرایی و این یک سطح از دامنه تغییر را نشان میدهد. در کنار روستاهای دوردست، رای خارج از کشور و.... وجود دارد. به این ترتیب میبینیم که قادر به تحلیل طبقاتی این انتخابات نیستیم. در آمد و شد هاشمی و ائتلاف روحانی، نگرانی این بود که فرودستان جامعه به اعتبار نوعی رسیدگی معیشتی، رفتاری برخلاف طبقه متوسط داشته باشند اما گویا به فرودستان، نوعی تلنگر منزلتی وارد آمد. میبینیم فرودستان بیشتر از این انتخابات استقبال کردهاند. توزیع آرای روحانی نشان میدهد مناطق محروم و استانهای حاشیهای از شهرهای بزرگ جلوترند؟ علیرغم اینکه برخی کاندیداها شعارهای اقتصادی و گاهی پوپولیستی سر دادهاند چرا چنین اتفاقی افتاد ؟ به نطر می رسد برای فهم این مسئله باید وارد سطح دوم تحلیل یعنی سطح میانی شویم و به بررسی تغییرات فرهنگی و اجتماعی در جامعه ایران بپردازیم. در عین حال نباید از سطح کلان تغییر هم غافل بود همان چیزی که تحت عنوان تحول یا مسئله تاریخی جامعه ایران از آن یاد میشود. میتوان مسئله ناامنی که در جامعه ایران همیشه به عنوان نگرانی مطرح بوده است را عنوان کرد. این انتخاب یک واکنش به این است که چطور میشه این ناامنی را کنترل کرد و به سوی نوعی اعتدال و حقانیت رفت رفت.
خانیکی در خصوص نقش رسانهها در انتخابات گفت: در انتخابات 76 میتوانستیم به راحتی بگوییم که رسانههای خرد در برابر رسانههای بزرگ، نقشآفرینی کردند. "سلام" و "عصر ما" اگرچه نشریات کوچکی بودند اما در انتخابات 76 به تنهایی بسیار تاثیرگذار بودند. انقلاب اسلامی را به درستی "انقلاب بزرگ و رسانههای کوچک" نامیدند. از طریق کاست و اعلامیهها و ارتباطات سنتی پیام حضرت امام منتقل شد. در سال 88 نقش شبکههای مجازی و اجتماعی بیشتر بود. اما در این انتخابات رسانه تاثیرگذار یک رسانه ترکیبی بود. اینها عبارت بودند از فرصتهای محدودی که تلویزیون در کمال ناباوری در اختیار کاندیداها قرار داد، شبکههای اجتماعی، مطبوعات اندکی که وجود داشتند، ارتباطات میانفردی و نیز ارتباطات سیاسی که مبتنی بود بر نوعی دیالکتیک انتقادی. یک سال پیش فضایی نبود که بخصوص اصلاحطلبان بتوانند وارد انتخابات شوند. محدودیتهای فراوان امنیتی و سیاسی که وجود داشت آنها را به تردیدهای اولیهای کشاند که آیا میتوانند وارد انتخابات شوند یا نه؟ این امر آنها را به سمت رفتن به سوی کاندیداهایی برد که خودشان، رسانه هم باشند. آمدن خاتمی و اینکه این امر درست و ممکن است یا نادرست و ناممکن، مطرح شد. بر این اساس در میان طیفی از نخبگان سیاسی، فرهنگی و علمی کشور گفتوگوهایی شکل گرفت که به بیدار کردن جامعه کمک کرد. این فرایند منتهی شد به ایجاد کانونی با عنوان مشاوران که در نهایت به گفتوگوهایی آزاد تبدیل شد و شاید بتوان نوعی حوزه عمومی هم در این فضا دید. این دیالکتیک انتقادی با آمدن هاشمی به سطح جامعه منتقل شد و باعث ایجاد سطح دیگری از هشیاری و آگاهی انجامید. در واقع اصلاحطلبان با امکانات موجود تصمیم گرفتند و استفاده از همین رسانههای موجود هم توانست نقش موثری داشته باشد. بروز نوعی عقلانیت در حاکمیت و تصمیمگیریهایی که اینجا شد به شکلگیری این گفت وگو کمک کرد. در فیلم تبلیغاتی آقای روحانی که آقای دهباشی تهیه کرده بود نکتههای ارتباطی دقیقی در انتقال پیام وجود داشت؛ یکی دیگر از امکاناتی که اصلاحطلبان استفاده کردند استفاده از فرصتهای مناظره بود. اگر روند تغییرات را در خود نظرسنجیها دنبال کنید میبینید که بعد از مناظره دوم و سوم نسبت به مناظرههای قبل از آن، تغییری که در جامعه رخ داده زبان خود را پیدا کرده و به میزان بیشتری میشد این جهتگیریها را در مردم دید. شکلگیری گفتمانی که تحت عنوان اصلاحطلبی یا اعتدال و یا ترکیبی از این دو در کنار اصولگرایی معتدل شکل گرفته محصول این فرایند است. البته اگرچه معتقد به این هستم که گفتمانی که شکل گرفت همه را درگیر کرد؛ این گفتمان گرایش به نوعی عقلانیت، ثبات، اعتدال و نگرانی نسبت به آینده نامطمئنی داشت که اگر این عقلانیت اعمال نشود در پیش رو خواهیم داشت. یک وضعیت پارادوکسیکال وجود داشت که از یک سو بخشی از جامعه دچار سرخوردگی و انفعال ده بود و از سوی دیگر بخشی که میخواست وضعیت خود را رقم بزند؛ از دل این وضعیت، اصلاحاتی بیرون آمد که رنگ و بوی اعتدال داشت و یا اعتدالی که رنگ و بوی اصلاحات داشت. نکته اینکه در همه گروهها نوعی گرایش به تغییر وجود داشت. هیچ از کاندیداها از وضع موجود دفاع نکردند. همه به وضع موجود منتقد و معترض بودند. بنابراین در سطح خرد، باید اثربخشی کنشگران سیاسی و شکلگیری نوعی گروههای مرجع در نظام معانی بزرگتر را خیلی مهم دانست. همانطور که دکتر حاضری هم گفتند اینکه یک گفتمان با رقابت نزدیک بتواند در برابر گفتمان دیگر پیروز شود و رفتار مدنی و عاقلانه از خودش بروز دهد و مدارا نشان دهد، پدیده جدیدی است.
علی ربیعی: جامعه ما سامان سیاسی ندارد
علی ربیعی با بیان اینکه من میخواهم از تجارب شخصی استفاده کنم گفت: متاسفانه در همه ستادها به نوعی حضور داشتم و با این ستادها بالا و پایین رفتم. رفتارشناسی انتخابات در همه دنیا از جهت ثبات و پویایی جامعه برای نظامهای سیاسی مهم است. فهم رفتار مردم به انتخابهای سیاسیشان بستگی دارد. متاسفانه در کشور ما به دلیل اینکه نظرسنجیها عمدتا توسط دستگاههای دولتی انجام میشود و نه نهادهای مستقل، نظرسنجی وجود ندارد؛ بر نظرسنجیها بار امنیتی شدیدی استوار است و برخی نظرسنجیها از سوی کاندیداها انجام میشود که تمایل دارند نتیجه را به نفع خود نشان دهند. بنابراین رفتارشناسی درستی در حوزه دکتر ربیعی افزود: چند دوره است که انتخاباتی که صورت میگیرد غیرقابل تصور است. من بحثم را از این موضوع میخواهم دنبال کنم؛ در واقع موضوعی نگرانکننده ست و نه جالب. چه کسی فکر میکرد در انتخابات 76 آقای خاتمی برنده شود؟ آقای خاتمی همانطور که در کتاب رفتارشناسی دوم خرداد آوردهام گفت من فقط آمدهام که صدایم شنیده شود. یا چه کسی فکر میکرد در 84 احمدینژاد رای بیاورد؟ در روز انتخابات، آقای دهباشی شاهد است ما ساعت یک نیمهشب رفتیم منزل آقای روحانی؛ یک نوع اضطراب و یاس و تشویش حاکم بود اصلا همچین تصویری نداشتیم؛ این اصلا امر خوبی نیست. ما قدرت پیشبینی نداریم. با بیسامانی سیاسی، انتخابات انجام میدهیم. این بیسامانی، علتهای مختلفی دارد. بحثهای تاریخی میطلبد که اینجا مجال طرحش نیست. جامعه ما ابزار جوامعی که راه انتخابات را در پیش میگیرند و در این راه گام بر میدارند را ندارد. همین لوازم است که سامان سیاسی را میسازد. نه ساخت قدرت، خودش را از نظر نظارت سامانمند کرده، نه نوع برگزاری انتخابات و نه جامعه مدنی این سامان سیاسی برای انتخابات را دارد. در انتخابات کشورهای دیگر با چهار یا پنج درصد آرا اختلاف، کسی برنده می شود اما در کشور ما با 90 درصد آرا، نتایج تغییر پیدا میکند و برنده نمیشود. تنها ده درصد آراء، قابل پیشبینی است. این اصلا چیز خوبی نیست. به این معنیست که ما سامان سیاسی نداریم و غالب انتخابات ما بعد از جنگ، انقلاب گونه است یعنی زیروروی اساسی است. یکی از دلایلی که ما سامان سیاسی نداریم این است که ساخت قدرت از عصر پهلوی که دولت مدرن در ایران تشکیل شده علاقه دارد با مردم مستقیم حرف بزند. این تمایل که یک میانجی بین مردم و دولت نباشد لذتها و تلخیهایی دارد که در فرصت دیگر به آن اشاره میکنم. در جامعهای که سامان سیاسی ندارد اعضای جامعه مدنی دنبال یک منجی ناشناخته هستند و یکباره تحولات اساسی رخ میدهد که در سامان سیاسی نمیشد این تحولات را کنترل کرد. به هر حال این انتخاب غیرقابل تصور بود. من روزی که معاون سیاسی ستاد آقای هاشمی شدم خدا شاهده که گفتم این دفعه دو ماه بعد زندان هستم. هیچ تصویری از این اتفاقات نداشتیم. چند روز قبلش سردبیر ایران را احضار کرده بودند که هیچ اسمی از خاتمی نیاورید. هشت سال است که تلویزیون ما آقای خاتمی را شطرنجی نشان میداد.
سامانهای مبهم منجیخواه، انتخابات ایران را شکل میدهد
دکتر ربیعی افزود: یک سامان در بی سامانی شکل گرفته که من اسمش را سامانهای مبهم منجیخواه میگذارم. این چیزی است که اساس انتخابات ما را می سازد. نمی دانم عنوان درستی است یا نه. به قول هگل این روح جامعه است که عمل میکند و به تعبیر آقای جلائی پور و دوستان یک موج است. چنین چیزی در آستانه انتخابات سوار میشود بر یک تحول ارزشی و تغییرخواهی به وجود آمده بعد از جنگ در ایران. با تحولات نسلی موضوع این تغییرخواهی هم جابجا می شود و آرای انتخاباتی را میسازد. زمینه ایجاد این موج در چیست؟ میتوان به سه مورد اشاره کرد. یک فرایند تحولخواهی یا تغییرخواهیاست؛ دیگری، لج ملی است. این مورد را دست کم نگیرید. همین الان اگر ایرانیها احساس کنند کسی در این جمع مظلوم واقع شده ممکن است سمتوسوی جلسه خودبخود به سوی آن شخص برود. مورد سوم، اتفاقات شب انتخابات است که در واقع همان میل به تغییر است. من دلم نمی خواهد به اصلاحطلبان نمره خیلی بالا بدهم و بگویم اینها بودند که این انتخاب را رقم زدند. حرکتی که اصلاحطلبان کردند قطعا در همین دسته سوم میتوان به آن وزن داد. من میتوانم با ذوق فراوان بگویم که یک عقلگرایی در اصلاحطلبان ایجاد شد و.... نه! ما باید تغییرخواهی را بفهمیم که اگر نفهمیم نمیتواند تولیدات دیگری داشته باشد. در انتخابات مجلس سوم، دوسوم مجلس در اختیار نیروهای چپ بود. در انتخابات مجلس چهارم، مرحوم توسلی نفر سیویکم شد و ناطق نوری، روحانی زندانکشیده و مبارز رفت دور دوم و در دور اول محمدجواد لاریجانی که نماد مذاکره با غرب بود، ابوترابی که نماد احترام به جنگ بود و حسینی که نماد اخلاق در خانواده بود نفرات اول تا سوم شدند. این را چگونه تحلیل میکنید؟ ناطق نوری اصولگرا رفت دور دوم. این همان موجی است که گفتم و بن تغییرخواهی جامعه از همان زمان آغاز شد. جامعه میخواست از جنگ فرار کند. جامعه، هاشمی و مجلس چهارم را نماد آرامش تلقی کرد. چپ در جایگاه مبارزه با صدام قرار گرفت و جامعه میخواست از چپ فرار کند. مطبوعات آن دوره را ببینید. این موج تغییرخواهی از همان موقع شروع شد در حالی که اتفاقا هژمونی گفتمانی چپ آن دوره ضعیف هم نبود. با انتخاب آقای خاتمی این تغییرخواهی نسبت به یک کانونِ قدرت شکلگرفته،یک طبقه متوسطِ قویشده اقتصادی و طبقه متوسط فرهنگیِ رو آمده، شکل گرفت. مشارکتخواهی و ایجاد طبقه متوسط فرهنگی، ناشی از برنامههای توسعهای آن دوره، لج ملی و کاریزمای خاتمی بود. در پدیده دوم خرداد جامعه واقعا به سمت یک تغییرخواهی رفته بود. تخولات ارزشی اساسی به وجود آمده بود. زمانی یکی از دوستان نقدی به این حرف وارد کرد که آقا این تغییرخواهی کجا بوده؟ گفتم شما در انتخابات مجلس دوم گفتی من زندان رفتم، با آمریکا مبارزه میکنم و فلان روحانی از من حمایت کرده اما در انتخابات مجلس دوره اخیر گفتی من هم میخواهم زندگی بهتر به ارمغان بیارم و ....گفتم این دو تراکت تبلیغاتی شما را مقایسه کنیم این تغییرارزشی را میبینیمنتیجه این تغییرخواهی در آن دوران، ظهور آقای خاتمی بود.
انتخابات سال 84 حساسترین نقطه تغییر انتخاباتی جامعه بود/ رای احمدینژاد، واقعی بود
علی ربیعی ادامه داد: میرسیم به احمدینژاد. این حساسترین نقطه تغییر انتخاباتی ماست. احمدینژاد در سال 84 روی همین تغییرخواهی رای آورد. جامعه به احمدینژاد رای داد. احمدینژاد گفت اینها باید بروند اما نگفت چه کسانی باید بیایند؟ یکی دوتا پایاننامه دانشگاهی در زمینه مناظرههای انتخاباتی کار شده. گفتمانی که آقای احمدینژاد در آن زمان داشت، علیه هر آنچه که وضع موجود است. علیه 30 سال موضع گرفت. این موج تغییرخواهی که از هرآنچه که به تعبیر احمدینژاد کانون قدرت بود خسته شده بود. او با آن بزرگنمایی که به غلط در مورد افراد کرد و ناجوانمردانه هم بود رای آورد؛ من دقیقا آن مناظره را به یاد دارم که با دست اشاره کرد که :دیگه اینها باید برن! این حرف خیلی موثر افتاد. معلوم نبود مرجع شمیر اینها، چه کسانی بودند اما جامعه این ضمیر را به هرآنچه که در این 30 سال ساخته شده تلقی کرد. چالش احمدینژاد با 30 سال گذشته بود. بن تغییرخواهی انتخابات 92 عبارت بود از هاشمیِ مظلومشده، جامعه ترسیده، شعارهای احمدینژاد شکست خورده، سیاستهای داخلیِ بسته، فشارهای خارجی زیاد؛. یک ترس عمومی در جامعه از وضعیت موجود بود که آرای شهری و روستایی، شیعه و سنی و ... را به سمت روحانی سرازیر کرد. ما دارای دلشوره عمومی بودیم. احساس من این است که در حال حاضر جامعه مقداری آرامتر شده. این خودش یعنی فارغ شدن از همان ترس و نگرانی. در یان دوره لج ملی آمد و پشت هاشمی قرار گرفت. هاشمی وقتی رد صلاحیت شد، لج ملی بیشتر شد و این تغییرخواهی که ناشی از ترس بود پشت روحانی قرار گرفت.
باید تشکر کنیم که قبل از انتخابات دانشگاه را تعطیل کردند
دکتر ربیعی با بیان اینکه باید تشکر کنیم که قبل از انتخابات دانشگاه را تعطیل کردند افزود: سه میلیون دانشجو برگشتند به شهرها و روستاهایشان و در رایدهی به روحانی در بین اطرافیانشان تاثیر داشتند. جامعه در این مناظرهها احساس کرد که روحانی چهرهای از خودش بروز داده که میتواند این تغییرخواهی را نمایندگی کند. همچنین اعتمادی که خاتمی به جامعه داد بیتاثیر نیست. من در اینجاست که میتوانم به تعقلگرایی اصلاحطلبان نمره بدهم و مظلومیت و تدبیر هاشمی که پشت روحانی قرار گرفت؛ این عوامل باعث شد روحانی رای بیاورد.
قانعیراد: خوب است که عصر حماسه تمام شود
دکتر قانعیراد با جمعبندی سخنان دکتر ربیعی گفت: ایشان به نکته خوبی اشاره کردند. در شرایطی که همه شاد هستند و جشن میگیرند دکتر ربیعی معتقد است در این حماسهای که اتفاق، یک لایه پنهان وجود دارد که نشانه برخی بیماریها در جامعه است و آن هم فقدان سامان سیاسی است. زمانی که ما سامان سیاسی معینی نداریم احتمالا یک نظام حزبی نهادینه شده نداریم؛ ساختار قدرتِ تعریف شده و نظام منزلت اجتماعی و کنترل قدرت و کنترل سیاسی نداریم؛ زمانی که جامعه مدنی شکل نگرفته و گروههایی که اسکلت جامعه را میسازند وجود ندارد و ....به تعبیر من زمانی که ذهن جامعه خوب کار نمیکند دچار مشکل میشویم. ذهن جامعه عبارت است از سازمانهای یادگیرنده جامعه، نخبگان سیاسی،احزاب، سازمانهای غیردولتی و ساختار تعدیلشده قدرت. وقتی اینها درست عمل نمیکند جامعه دچار دلشوره و نگرانی میشود و سپس روح جامعه، واکنش نشان میدهد و موجی و حماسهای میسازد و ممکن است مدتی هم خیابانها را به اشغال خودش در بیاورد و به شیوههای مختلف شادی خودش را نشان دهد و احتمال دارد این روح به تدریج که به عنوان یک واکنش اجتماعی بروز پیدا کرده عقب بنشیند و باز ما ببنیم که جامعه نابسامانی داریم. بنابراین این عقلانیت اصلاحطلبان که از آن صحبت شد خوب است که طی یک سازوکاری نهادینه شود و بتواند در بدنه اجتماعی رسوخ کند. خوب است که عصر حماسه تمام شود. خوب است که ما پی ببریمکه چرا یک حادثه کوچک آثار بسیار بزرگی در جامعه ما به جا میگذارد؟ چرا آمدن و رفتن یک فرد و ثبت نام کردن و نکردن یک فرد، یا یک سخن رهبری اینقدر باید در جامعه تاثیرگذار باشد؟