تفکر حجاریان فاشیستی، ماکیاولیستی و پراگماتیستی سکولاریستی است
دو شنبه 2 دی 1392 ساعت 12:3 | بازدید : 301 | نویسنده : شورای نویسندگان | ( نظرات )

عماد افروغ اخیرا مصاحبه ای با سایت "فردا" وابسته به محمدباقر قالیباف داشته است که متن کامل آن را در ذیل می خوانید:

مستحضر هستید که آقای حجاریان در صحبت هایی به تغییر قانون اساسی و باز شدن دست دولت در انحلال مجلس در این قانون اشاره کرده است، شما ریشه و علت اینچنین اظهار نظرهایی را چه می دانید؟

من از طریق یک پیامک متوجه این مساله شدم که چنین حرفی زده شده است و ظاهراً پیشنهاد ایشان این بوده که اگر قرار است قانون اساسی تغییر کند، بهتر است این را نیز در نظر بگیریم که قوه مجریه بتواند قوه مقننه را منحل کند. واقع این است که من خیلی نگران شدم و بینشی دیکتاتور مآبانه برایم تداعی شد. البته من نسبت به استماع این گونه مواضع، تفکرات و نگرش‌ها بی سابقه نیستم. در کل بنده دو بار ناقوس دیکتاتوری جدید را به صدا در آورده ام و هم اکنون باید سومی آن را به صدا در آورد. یک بار در زمانی که در دوره دوم خرداد بین قوه مقننه و مجریه یک هماهنگی کامل و مطلق ایجاد شد و یک بار هم مربوط به زمانی است که به نظر می رسید دولت نهم همسو و هم جهت با مجلس هفتم شکل بگیرد. این احساس با تلاش عده ای از نمایندگان مجلس که می کوشیدند با حمایت ها و دخالت های قوه مجریه، کاملاً با آن هم نوا باشند، تأیید و تقویت شد. در ابتدای شکل گیری دولت نهم، این خطر را طی مقاله ای گوشزد کردم.

اما خطر مرتبه سوم با این اظهار نظر به مراتب بیش تر و دیکتاتور مآبانه تر از موارد قبلی است. زیرا در آن دو مورد قبلی، عده ای به طور طبیعی می خواستند که در چارچوب قانون اساسی و با استفاده از همین فرایندهای قانونی، یک هماهنگی نسبتا مطلقی ایجاد کنند. اما هیچ کدام حرفی از تغییر قانون اساسی به میان نیاوردند، آنهم تغییری که مخل و مغایر با تفکیک قوا در جهت افزایش اختیارات دولت و کاهش اختیارات مجلس است. اصل تفکیک قوا یا به تعبیر قانون اساسی استقلال قوا، یک روح دارد و روح آن این است که قوه مجریه، مجری مصوبات خودش نباشد، بلکه مجری مصوباتی باشد که توسط نمایندگان ملت وضع و با نظارت این نمایندگان اجرا می شود.

اصل تفکیک قوا با تفوق قوه مقننه، برخاسته از این تجربه تاریخی بشر است که خطر دیکتاتوری، به دلیل امکانات و فرصت های در اختیار و قدرت امر و نهی و به کارگیری اهرم های زور، همواره در بخش اجرایی کشور بیش تر احساس می شده است و عملاً هم این دیکتاتوری ها رخ داده است. تاریخ ما هم از این قاعده و این تجربه تاریخی مستثنا نبوده و مؤید همین نکته است.

این پیشنهاد، که هم خلاف قانون اساسی است و هم خلاف اصل تفکیک قواست، تنها می تواند از یک ذهنیت دیکتاتور مآبانه نشأت بگیرد. اتفاقاً در زمان دوم خرداد وقتی عده ای از همین افراد با سابقه فعالیت های امنیتی، به اصطلاح علمدار شعارهایی مثل توسعه سیاسی و جامعه مدنی شدند، بنده یک مصاحبه ای کردم با این مضمون که نمی توانم به خودم بقبولانم که نیروهای امنیتی منادی و مدافع جامعه مدنی بشوند، این با سابقه و صبغه جایگاهی و ساختاری آنها جور در نمی آید.

حالا به نظر می رسد که صادقانه آن گرایشات مکنون و پنهان و محتملاً مغفول، عیان و آشکار شده باشد. من این را به فال نیک می گیرم. درواقع این نشان می‌دهد که حدس ما درست بوده است که در کل این نیروها به دلیل تجربه و سابقه عملکردی‌شان نمی‌توانند مدافع حقوق شهروندی، توسعه سیاسی، جامعه مدنی و نظارت مردم از طریق قوه مقننه و سایر نهادهای مدنی باشند.

قانون اساسی ما آیا اجازه چنین مساله ای را می دهد؟

یکی از ویژگی های موجه و پر افتخار قانون اساسی ما این است که حتی رهبری نظام هم نمی تواند مجلس را منحل کند. حالا ما بیاییم و بگوییم که بهتر است قانون تغییر کند و این اجازه را به قوه مجریه بدهیم که قوه مقننه را منحل کند!؟ من پیشنهاد می‌کنم که طرح خود را این گونه کامل کنند که قوه مجریه یک مجلس سنایی را به جای مجلس شورای اسلامی تشکیل بدهد و تمام اعضا را نیز خودش نصب کند. پیشنهاد می شود که این آقایان تنها به یک برخورد سلبی اکتفا نکنند، بلکه یک پیشنهاد ایجابی هم داشته باشند. به طور کلی مجلس منتفی بشود و یک انتخابات داشته باشیم و بر اساس آن رئیس جمهور بر سر کار بیاید و برای اینکه عریضه ای خالی نماند، یک مجلس سنایی نیز در این میان تشکیل بدهیم!!

از نظر ساختاری در نظام های پارلمانی جهان آیا چنین ساختاری موجود است؟

دقت بفرمایید که اگر مدافع نظام‌های پارلمانی باشیم این مجلس است که دولت تشکیل می دهد. حتی اگر نظام‌های پارلمانی را دنبال بکنیم و مدافع نظام پارلمانی باشیم آن جریانی که اکثریت کرسی‌های مجلس را از آن خود می کند، دولت تشکیل می دهد. خوب این پیشنهاد اصلاً این نیست، بلکه برعکس است و درواقع مسأله جدیدی است که قوه مجریه بیاید و مجلسی متناسب با حال و هوا و مواضع خود تشکیل بدهد و به گونه ای در امور و تصمیمات آن دخالت کند. یکی از ایراداتی که بنده نسبت به دولت گذشته داشتم، این بود که دولت عملاً در انتخابات مجلس دخالت می کرد. آنها خود مدعی بودند که هیچ دخالتی در انتخابات مجلس ندارند، اما چه کسی بود که باور کند قوه مجریه در انتخاب نمایندگان، چه مستقیم، از طریق تهیه فهرستی از کاندیداهای مورد نظر خود و چه غیر مستقیم، از طریق تخلفات انتخاباتی دخالت نداشته است؟ اصولاً این چه پیشنهاد و چه تفکری است؟! به نظر من این تفکر فقط و فقط بوی باروت می دهد. این تفکر یک تفکر کاملاً فاشیستی است و ظاهراً تناقض آن با مواضع گذشته آنها باید موجب شگفتی باشد، اما بنده بر حسب شناخت قبلی اصلاً تعجب نمی کنم. من تعجب نمی کنم که این حرف ها از سوی اینها زده شود. برای اینکه سابقه برخی از اینها نشان می دهد که چندان میل و گرایشی به قانون و تفکیک قوا و حقوق مدنی و شهروندی ندارند. درواقع اینها به گونه ای تابع منطق موقعیت هستند، به گونه ای یک تفکر ماکیاولیستی و پراگماتیستی دارند. آنها بر پایه منافع خود موضع می گیرند و به انطباق یا عدم انطباق مواضع خود با یک سری اصول، حتی اصول مورد قبول خود نمی اندیشند. اگر چیزی مطابق منافع آنها باشد، خوب است و اگر نباشد، منتقد آن می شوند. این کار نه اخلاقی است و نه با یک سیاست عقلانی و توسعه ای پایدار سازگار است. به هر حال این مساله بسیار حساسی است و من شخصا معتقدم اگر هم قرار باشد تغییری در قانون اساسی ایجاد شود که خود بنده نیز حرف هایی در این زمینه دارم، این تغییر نباید متوجه این اصل برجسته قانون اساسی باشد که احدی حق انحلال مجلس را ندارد، چه خواسته که این اختیار از آن قوه مجریه هم باشد.

خب شما بروید و تلاش کنید که مجلسی متناسب با سیاست‌ها و رفتارهای مورد تصور اجرایی‌تان از طریق رقابت های سیاسی و انتخاباتی شکل بگیرد و البته دیگران نیز وظایفی در رقابت با شما و در نقد مواضع و رفتارهای شما خواهند داشت. طرح چنین پیشنهادی که طرح آشکار آن به لحاظ ساختاری جای شگفتی دارد، تنها می تواند از سوی افکار و نظام های فاشیستی نوین ارائه شود. دقت داشته باشید که حتی نظام فاشیستی هیتلر نیز از مجلس شروع شد، یعنی در ابتدا مجلس شکل گرفت و به دلیل اینکه اکثریت کرسی نمایندگی احراز شد و حزب وابسته به هیتلر رای آورد، هیتلر گام های بعدی را برداشت. اما این پیشنهاد برعکس است؛ یعنی اول قوه مجریه شکل بگیرد و متعاقباً اقدامات دیکتاتوری بعدی سامان داده شود. به همین دلیل بهتر است نام فاشیسم نوین روی آن بگذاریم. البته بسیاری در این زمینه موضع گرفتند و امیداوریم که کماکان شاهد مواضع قاطعی در این زمینه باشیم.

اما به هر حال نگرانی عمده از آن جهت است که خدای نکرده مضمون این پیشنهاد به یک فرهنگ سیاسی در بخشی از بدنه جامعه سیاسی تبدیل شود. جالب این جا است که از یک طرف این پینشهاد بسیار خطرناک مطرح می شود و از سوی دیگر دولت بحث حق شهروندی را مطرح می کند که حالا به رغم اینکه ما نقدهایی به حقوق شهروندی پیشنهادی دولت داریم اما اصل این موضوع را مبارک دانسته ایم. این دو با هم نمی خواند، ظاهراً برخی می خواهند در لوای دفاع از دولت، این مقوله را پیش ببرند که کاملا متناقض با یکدیگر اند. کدام را باید باور کنیم؟ بنده معتقدم که باید حقوق شهروندی دولت را باور کنیم. حالا کسانی هستند که به گونه ای یا می خواهند دولت را بد نام کنند یا خودشان را به گونه ای به دولت بچسبانند. من به این باور نمی خواهم برسم. یعنی سدی برای خودم ایجاد می کنم که خدای نکرده باور نکنم این حرف ها مربوط به دولت آقای روحانی است. نه من چنین حرفی را نمی زنم و چنین قضاوتی هم نمی کنم، اما به هر حال دولت نیز باید در این خصوص موضع بگیرد، چون تلویحاً این پیشنهاد مربوط به این دولت است. البته پیامکی در این زمینه از سوی یکی از مقامات دولت به دست من رسید مبنی بر اینکه خودشان نیز منتقد این مساله بودند و موضع این مقام مسئول در این زمینه این بود که چنین طرز فکرهایی به دولت آقای روحانی آسیب وارد می کند و واقعا هم همینطور است.

به نظر شما این مساله به طور شخصی از سوی ایشان بیان می شود یا تفکراتی است که به صورت گروهی به آن دامن زده می شود؟

 

 

این بحث ها می تواند تاحدودی یادآور نظام های استبدادی برخی از مقاطع تاریخی ما باشد و هیچ نسبتی نه با اسلام، حکومت اسلامی، جمهوری اسلامی و قانون اساسی و نه با شعارها و ادعاهای این آقایان در گذشته دارد. اما عرض کردم برای ما چنین اظهار نظرهایی غریب نیست. کسانی که یک زمانی منادی تفکر اقتدارگرا بودند و اصلا قائل به جامعه مدنی و امثالهم نبودند، به اعتبار کسوت و تجربه خاص‌شان، دور از انتظار نیست که این حرف ها را بزنند. اماعلی الظاهر بر خلاف این حرفی که امروز می زنند، زمانی در یک مقطع دیگری حرف دیگری می زدند.

در این زمینه، هم می شود آن شکاف را نشان داد و هم می شود گفت که اصولاً آن حرف هایی که در یک دوره ای بعد از حرف های اولیه خود زدند، را هم اکنون تکذیب می کنند. چون تاکنون سه موضع و سخن داشته اند. یک زمانی تفکر اقتدار گرا داشتند، بعد کنار گذاشتند و رو به سوی جامعه مدنی و توسعه سیاسی و امثال ذلک نهادند و باز به سوی تفکر اولیه شان بازگشتند. من فکر می کنم که این موضع و تفکر سوم با تجربه و صبغه فکری و نظری‌شان سازگارتر است. هر کسی کو دور ماند از اصل خویش، باز جوید روزگار وصل خویش.

به نظر می رسد آقای حجاریان به جهت علاقه ای که به توماس هابز دارد این مسائل را بر اساس نگرش‌های این اندیشمند سیاسی بیان کرده باشد. ایشان ارجاعات زیادی نیز در سخنانشان به اندیشه هابز دارد، نظر شما در این زمینه چیست؟

بحث توماس هابز نیست، ماکیاولیسم در تفکرات ایشان همواره دیده می شود، هرچند به تعبیری اشتراکات زیادی بین هابز و ماکیاولی وجود دارد و هر دو متعلق به موج اول فلسفه سیاسی مدرن غرب اند. به هر حال این یک تفکر ماکیاولیستی است. در ماکیاولیسم، وسیله به واسطه هدف توجیه می شود. به نظر می رسد هدف اینها هر چه باشد، یکی از وسایل آن این است که مجلس از طریق قانون اساسی منحل شود و مجلسی تابع به وجود آید. از نظر هابز هم می شود گفت که اینها به دنبال یک دولت لویاتانی می گردند؛ یک غول بی شاخ و دمی که رعب و وحشت ایجاد کند و بدون استفاده از اهرم اقناع و نفوذ، همه از آن حساب ببرند. به هر حال این تفکر می گوید که اگر مردم را به حال خودشان رها کنید گرگ یکدیگر می شوند. ان شاء الله که چنین نگرشی در کار نباشد. به هرحال تفکر ماکیاولیستی و پراگماتیستی را در این زمینه غلبه دارد. زیرا در دورانی که اینها غالب بودند، مدام بر طبل ماکیاولیسم می کوبیدند و آن را تطهیر می کردند. معتقد بودند که سیاست اقتضائاتی دارد که با فعل مطلق اخلاق سازگار نیست و بی‌اخلاقی در سیاست را توصیه می کردند. به عبارت دیگر منادیان ماکیاولیسم سکولار بودند که بعدها به دولت بعدی هم تسری پیدا کرد و یک ماکیاولیسم مذهبی را در این زمینه شاهد بودیم.

هم اکنون نیز احساس می کنم که داستان احیاء ماکیاولیسم سکولار مطرح است؛ این قبیل سخنان مقدمه‌ای برای جهت دادن مسائل و سیاست به سمت ماکیاولیسم سکولار است. ابتدا این موضوع مطرح می شود و به تدریج جدایی اخلاق مثبت و دین از سیاست دنبال خواهد شد. همان بحث هایی که روزی مطرح و با مخالفت های جدی روبرو شد، امروز در قالب، لعاب، فرایند و پروسه جدیدی دنبال می شود. به هر حال به نظر من این موضوع امر بسیار خطرناکی است و می تواند گام هایی به سوی یک نوع تفکر سکولاریستی باشد. شاید در حال حاضر بوی سکولاریزم ندهد، اما این تفکر بسیار فرصت طلبانه، ماکیاولیستی و فاشیستی است و می‌تواند در نهایت به طور مستقیم و غیر مستقیم یک سکولاریزم وحشی را در پی داشته باشد.

بنده تا شواهد متقنی در اختیار نداشته باشم، نمی توانم داوری کنم که این موضوع یک تصمیم جمعی است. به نظر من یک اظهار نظر شخصی است. اما در این مسأله بیش از آنکه به شخصی که آن را مطرح کرده توجه کنیم، باید به مضمون آن توجه داشته باشیم. مضمون این حرف ها بسیار خطرناک است. همان گونه که اشاره شد این سخنان بوی باروت و فاشیسم نوین می دهد و از هر منظری به ان نگاه کنیم غیر قابل توجیه است.

موضوعات مرتبط: سیاسی , ,

|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0


خاطرات ناگفته سلیمی نمین از عسگراولادی
شنبه 23 آذر 1392 ساعت 20:20 | بازدید : 221 | نویسنده : شورای نویسندگان | ( نظرات )
مدیر مسئول سابق کهیان هوایی با ذکر خاطره ای از قضاوت عسگراولادی به عنوان عضو هیات منصفه مطبوعات مورد شکایت رسانه ای میرسلیم از وی ، گفت: حق‌طلبی عسگراولادی موجب شد من پیروز از آن دادگاه بیرون آمدم وبا وجود آنکه ایشان با میرسلیم قرابت حزبی داشت تنها حق را ملاک قضاوت خود قرار داد.

به گزارش جهان، عباس سلیمی نمین به مناسبت چهلمین روز درگذشت مرحوم عسگرلادی در گفتگو با مهر، با اشاره به ویژگی های شخصیتی این مجاهد بزرگ انقلاب، گفت: هرچند که به لحاظ سیاسی خط مشی حزب موتلفه را قبول ندارم؛ اما احترام ویژه ای برای مرحوم عسگراولادی قائل هستم.

وی عسگراولادی را شخصیتی حق طلب نامید و گفت: یکی از مواردی که موجب شد به ابعاد وجودی ایشان پی ببرم مربوط می شود به زمانیکه مدیر مسئول کیهان هوایی بودم و در آن زمان شکایتی از سوی وزرات ارشاد داشتم و از عسگراولادی به عنوان عضو هیات منصفه مطبوعات رفتاری دیدم که صرفا از یک مسلمان حقیقی انتظار می رفت.

کارشناس مسائل سیاسی تصریح کرد: در دوران وزارت میرسلیم یکی از معاونین اش فرد شایسته ای نبود و من بر اساس وظیفه به عنوان امر به معروف و قبل از اینکه با توجه به مدارکی که داشتم مساله را رسانه ای کنم نامه ای محرمانه به میرسلیم نوشتم اما وی پاسخ مناسبی به نامه من نداد.

وی گفت: مجددا نامه ای را به وزیر ارشاد وقت نوشتم که میرسلیم در نامه ای محرمانه من را تهدید کرد و گفت از شما شکایت می کنم، لاجرم مجبور شدم تخلفات را منتشر کنم که منجر به شکایت از من شد.

سلیمی نمین با بیان اینکه در مورد این شکایت دادگاه بسیار سختی و طولانی داشتم، گفت: حق‌طلبی عسگراولادی موجب شد پرونده بسیار سختی که داشتم ختم به خیر شود و من پیروز از آن شکایت بیرون آمدم.

وی در ادامه یادآور شد: با وجود آنکه در آن زمان آقای عسگراولادی نفوذ زیادی بر دیگر اعضای هیات منصفه داشت و بقیه اعضا تحت تاثیر ایشان بودند و همچنین میرسلیم هم حزبی ایشان بود نه تنها به نفع من رأی داد و به نفع عضو شورای مرکزی موتلفه رأی نداد، بلکه با شدت نیز با میرسلیم برخورد و وی را توبیخ کرد.

مدیر مسئول سابق کیهان هوایی با بیان اینکه برخی افراد حق را بخاطر پیوندهای حزبی و حتی ارتباطات فردی خود زیر پا می گذارند، گفت: عسگراولادی با وجود آنکه با میرسلیم قرابت حزبی داشت حق را ملاک قضاوت خود قرار داد.

وی با ذکر خاطره ای دیگر از عسگراولادی گفت: در دهه ۶۰ و در زمان دولت موسوی که من درس طلبگی در مسجد نارمک می خواندم و آقای عسگراولادی که بدلیل اختلافات از دولت میر حسین جدا شده بود شبی به مسجد نارمک آمد و من انتقادات تندی به ایشان کردم که توسط تیم حفاظت ایشان دستگیر شدم و یک شبی را هم در زندان بودم اما با وجود این سابقه انتقادی عسگراولادی در قضاوتش تنها حق را ملاک قرار داد.

سلیمی نمین همچنین با اشاره به مورد دیگری از رفتار و برخوردهای عقلانی مرحوم عسگراولادی بیان داشت: یک مورد دیگر هم که انصاف را در عسگراولادی دیدم این موضوع بود که طبق ادله ای که داشتم در مورد آقای جاسبی نامه ای به عسگراولادی نوشتم و در آن نامه آوردم که وی از تشکیلات موتلفه سوءاستفاده می کند، اما باز ایشان با احترام جواب نامه من را دادند و در زیر نامه نوشت که یکی از اعضای ارشد حزب موتلفه موضوع را پیگیری کند؛ هرچند آن عضو ارشد نه تنها موضوع را پیگیری نکرد بلکه کپی نامه من را به همراه پی نوشت عسگراولادی به جاسبی داد.

وی عسگراولادی را شخصیتی متین و پایبند به اصول در عرصه سیاست دانست و گفت: خیلی مهم است که انسان این دو صفت را باهم داشته باشد؛ عسگراولادی با وجود آنکه سابقه زیادی در انقلاب داشت و می توانست به آن غره شود اما باز هم اگر مطلب حقی را از زبان کسی می شنید آن را می پذیرفت و امیدوارم همه سیاستمداران از نوع رفتار ایشان درس بگیرند.

این کارشناس مسائل سیاسی اظهارداشت: اگر می خواهیم رفتار و شیوه بزرگوارانی مانند عسگراولادی ترویج پیدا کند باید در زمان حیاتشان این حریت شان را مورد احترام قرار دهیم ولو اینکه برخی از مواضعشان را هم خطا بدانیم.

وی همچنین در ادامه با اشاره به مواضع عسگراولادی نسبت به سران فتنه گفت: مثلا ایشان یک اعتقادی نسبت به سران فتنه داشت که از قضا موضع درستی هم بود که فتنه در خارج از کشور شکل گرفته و رهبران اصلی آن در خارج از کشور و مقامات کاخ سفید هستند.

سلیمی نمین با بیان اینکه اگر سران فتنه را محدود به چند عنصر داخلی کنیم انقلاب و نهضت اسلامی را کوچک کرده ایم، گفت: موضع عسگراولادی درمورد سران فتنه موضع درستی بود، اما متاسفانه مورد هجمه قرار گرفت و او را مجبور به نوعی سکوت کردند .

وی با تاکید براینکه باید بزرگان و نیروهای ارزشمند انقلاب را در زمان حیاتشان تجلیل کنیم ، خاطرنشان کرد: اگر فضای سخن گفتن برای شخصیت هایی همچون عسگراولادی که آزمایش خودشان را به خوبی پس داده اند و تعلق خاطر و هویت خودشان را به انقلاب ثابت کرده اند، فراهم نباشد و نتوانند حرف بزنند، آیا دیگر چنین شخصیت هایی بازآفرینی و تکثیر خواهند شد؟ ای کاش چنین بزرگانی را در زمان حیاتشان تجلیل کنیم.

موضوعات مرتبط: سیاسی , ,

|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0


آخرین توصیه امام خمینی (ره) به حبیب الله عسگراولادی
شنبه 8 تير 1392 ساعت 1:8 | بازدید : 323 | نویسنده : شورای نویسندگان | ( نظرات )

 

 
پایگاه اطلاع رسانی و خبری جماران - تهران
در حالی که این روزها، حاج حبیب الله عسگراولادی از یاران دیرینه نهضت امام خمینی بطور مداوم بر ضرورت وحدت میان نیروهای اصیل انقلاب اسلامی تاکید می کند، یکی از اعضای قدیمی بیت امام خمینی خاطره ای تاریخی و منتشر نشده، از آخرین توصیه های امام راحل به وی در آخرین روزهای عمر شریفشان را نقل کرد.
حاج مصطفی کفاش زاده که از اوایل دهه 1340 تا سال 1368 در منزل امام خمینی حضور داشت، در گفت و گو با پایگاه اطلاع رسانی و خبری جماران جملاتی از امام خمینی خطاب به حبیب الله عسگرولادی را نقل کرد که متن این خاطره عینا در ذیل می آید:
«حدود یکماه یا پانزده روز قبل از بیماری امام و انتقال ایشان به بیمارستان (سال 1368)، در برنامه معمول ملاقات و دستبوسی که برگزار می شد؛ آقای عسگراولادی هم حضور داشت و آخرین نفر صف بود. وقتی نوبت به ایشان رسید، آقا (امام خمینی) دست وی را گرفتند و گفتند: «اگر شما با هم وحدت نداشته باشید و متفرق شوید، شکست می خورید؛ تا می توانید وحدت داشته باشید و متفرق نشوید». امام این جمله را حداقل دوبار تکرار کردند و آقای عسگراولادی هم هر بار با بیان "چشم" جواب دادند.»
کفاش زاده افزود: آقای عسگراولادی بر اساس همان توصیه امام، با سخنان خود منادی وحدت شد و با تلاش برای شکستن بن بستها، باعث شد تا افراد مختلف در خصوص مسائل اخیر در کشور به اظهار نظر بپردازند .
 
 
موضوعات مرتبط: سیاسی , ,

|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0


توسعه سیاسی(نفیسه جلالی)
یک شنبه 2 تير 1392 ساعت 17:53 | بازدید : 604 | نویسنده : شورای نویسندگان | ( نظرات )

 

توسعه سیاسی  political development
نویسنده : نفیسه جلالی
 
 «توسعۀ سیاسی» واژه‌ای جامعه شناختی است كه از سوی مكاتب غربی به عنوان راهكاری برای كشورهای توسعه نیافته و جهان سومی ارائه گردیده است. «توسعه» به معنای بهبود و گسترش همۀ شرایط و جنبه‌های مادی و معنوی زندگی اجتماعی و یا فرایند بهبود بخشیدن به كیفیت زندگی افراد جامعه می‌باشد. توسعه سیاسی در اصطلاح به معنای افزایش ظرفیت و كارایی یك نظام سیاسی در حل و فصل تضادهای منافع فردی و جمعی، تركیب مردمی بودن، آزادی و تغییرات اساسی در یك جامعه است.
 توسعه سیاسی دارای مفهوم ثابتی نیست: عده‌ای توسعه را تنها یك تحول مربوط به دنیای غرب می‌دانند كه از آن جا ریشه گرفته است؛ بنابراین آن را الگوی مناسبی برای رهایی همه جوامع از فقر و مشكلات نمی‌دانند؛ عده‌ای دیگر توسعه را شرط بقای جامعه و حفظ استقلال آن می‌دانند؛ عده‌ای نیز اولویت را به ارزش‌ها و ایدئولوژی و عدالت اجتماعی داده و به دنبال آن توسعه را مطرح می‌كنند و آن را برای خدمت به استقلال جامعه ضروری می‌دانند.
 توسعۀ سیاسی یكی از شاخه‌های توسعه است با هدف رسیدن به پیشرفت، صنعتی شدن، رفع فقر، رفع وابستگی، ایجاد تحولات ساختاری و اصطلاحات در تمام بخش‌های جامعه و گذار از حالت نامطلوب زندگی گذشته به شرایط بهتر.
 توسعۀ سیاسی با برخی مفاهیم دیگر در ارتباط است از جمله مشاركت سیاسی، فرهنگ سیاسی، تبلیغات سیاسی، ارتباطات سیاسی و از همه مهمتر نوسازی. با این كه نوسازی و توسعه گاهی مترادف به كار می‌روند، اما برخی از محققان، توسعۀ سیاسی را خیلی عالم تر از نوسازی سیاسی تلقی می‌كنند و معتقدند نوسازی سیاسی در بطن توسعۀ سیاسی است. نوسازی سیاسی را می‌توان فرایندی تلقی كرد كه طی آن، نقش‌های كاركردی استراتژیك جامعه به سازندگی و تولید مبادرت می‌ورزند.
 برخی نیز نوسازی را به ساختارهای سیاسی متنوع و تخصصی شده و نیز توزیع اقتدار سیاسی در میان كلیۀ بخش‌ها و حوزه‌های جامعه مرتبط می‌سازند؛ برخی نیز محافظه كارانه به این دو مفهوم می‌نگرند و بر ارزش‌هایی چون ثبات و تعادل و هماهنگی در جامعه تاكید می‌كنند.
 نظریه‌ پردازان نوسازی، از جوامع سنتی، انتقالی و نوسازی شده؛ و نظریه پردازان توسعه، از جوامع توسعه نیافته، در حال توسعه و توسعه یافته سخن می‌گویند اما، هر دو به فرایند حركت از سنت به نوسازی یا از توسعه نیافتگی به توسعه یافتگی اشاره دارند.
تئوری پردازان شاخص توسعه عبارتند از:
 1)ساموئل هانتینگتون: وی نوسازی را بر اساس میزان صنعتی شدن، تحرك و تجهیز اجتماعی، مشاركت سیاسی و رشد اقتصادی مورد ارزیابی قرار می‌دهد و معتقد است، از آنجایی كه در فرایند نوسازی و توسعۀ سیاسی، تقاضای جدیدی به صورت مشاركت و ایفای نقش‌های جدیدتر ظهور می‌كنند، بنابراین نظام سیاسی باید از ظرفیت و توانایی‌های لازم برای تغییر وضعیت برخوردار باشد؛ در غیر این صورت سیستم با بی ثباتی، هرج و مرج، اقتدار گرایی و زوال سیاسی مواجه خواهد شد و امكان دارد پاسخ جامعه به این نابسامانی‌ها به شكل انقلاب تجلّی نماید. از نظر وی هر اندازه یك نظام سیاسی از سادگی به پیچیدگی، از وابستگی به استقلال از انعطاف ناپذیری به انعطاف پذیری و از پراكندگی به یگانگی گرایش پیدا كند، به همان نسبت به میزان توسعۀ سیاسی آن افزوده خواهد شد.
 2)«آیزن استات»: وی توسعۀ سیاسی را به ساختار سیاسی تنوع یافته و تخصصی شده و توزیع اقتدار سیاسی در كلیۀ بخش‌ها و حوزه‌های جامعه مرتبط می‌سازد.
 3)«كارل دویچ»: میزان «تحرك اجتماعی» را معیار عمدۀ توسعۀ سیاسی در نظر می‌گیرد. از نظر وی تحرك اجتماعی فرایندی است كه به موجب آن اعتقادات و وابستگی‌های سنتی در زمینه‌های سیاسی، روانی، اقتصادی، فرهنگی و اجتماعی دچار دگرگونی می‌شود و تودۀ مردم را به قبول الگوهای رفتاری جدید آماده می‌كند.
 4)«گابریل آلموند» و «پاول»: از لحاظ رفتاری، مصلحت گرایی، ارجح بودن فعالیت‌های دسته جمعی بر فرد گرایی، میزان همبستگی و میثاق با نظام سیاسی، روابط سیاسی بر مبنای اعتماد متقابل را به عنوان معیار توسعۀ سیاسی تلقی كرده و از نظر ساختاری بر تنوع ساختاری، فرهنگ دنیوی و سطح بالای استقلال نظام‌های فرعی تأكید می‌كنند.
 5)«لوسین پای»: افزایش ظرفیت نظام را در پاسخگویی به نیازها و خواسته‌های مردم، تنوع ساختاری، تخصصی شدن ساختارها و نیز افزایش مشاركت سیاسی را لازمۀ توسعۀ سیاسی می‌پندارد.
منابع:
1-  آقا بخشی، علی و مینو افشاری راد؛ فرهنگ علوم سیاسی، تهران، نشر چاپار، 1379، چاپ اول، ص 445.
2- قوام، عبدالعلی؛ چاشهای توسعۀ سیاسی، تهران، نشر قدس، 1379، چاپ اول، ص 86.
3 - مهدیخانی، علیرضا؛ مروری اجمالی بر توسعۀ سیاسی و اقتصادی، تهران، انتشارات آرون، 1380، چاپ اول، ص 188-183
موضوعات مرتبط: سیاسی , ,

|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0


صفحه قبل 1 صفحه بعد

منوی کاربری


عضو شوید


نام کاربری
رمز عبور

:: فراموشی رمز عبور؟

عضویت سریع

نام کاربری
رمز عبور
تکرار رمز
ایمیل
کد تصویری
خبرنامه
براي اطلاع از آپيدت شدن وبلاگ در خبرنامه وبلاگ عضو شويد تا جديدترين مطالب به ايميل شما ارسال شود



دیگر موارد

Alternative content


چت باکس

نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)
آمار وب سایت

آمار مطالب

:: کل مطالب : 59
:: کل نظرات : 8

آمار کاربران

:: افراد آنلاین : 1
:: تعداد اعضا : 0

کاربران آنلاین


آمار بازدید

:: بازدید امروز : 5
:: باردید دیروز : 11
:: بازدید هفته : 26
:: بازدید ماه : 113
:: بازدید سال : 312
:: بازدید کلی : 88726